کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنجده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنجده
/konjede/
معنی
= انزروت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنجده
لغتنامه دهخدا
کنجده . [ ک ُ ج ِ / ج َ / ج ُ دَ / دِ ] (اِ) به معنی کنجدک است که عنزروت باشد. (برهان ). نام صمغی است که به عربی انزروت خوانند و کحل فارسی و کحل کرمانی و به شیرازی کدر و به هندی لایی و آن صمغ درخت خارداری است که آن را شایکه نامند و به بلندی دو زرع ، ...
-
کنجده
لغتنامه دهخدا
کنجده . [ ک ُج َ دَ / دِ ] (اِ) یکی از عیوب یاقوت است . بیرونی آرد: و خلط الحجاره و تسمی الحرملیات ، و الحرمل هوالابیض و یسمی بالفارسیه کنجده . (الجماهر بیرونی ص 38).
-
کنجده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] konjede = انزروت
-
جستوجو در متن
-
آرده
لغتنامه دهخدا
آرده . [ دَ / دِ ] (اِ) آرد کنجده ٔ سپید. ارده . لکد.
-
حرمل
لغتنامه دهخدا
حرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) کنجده که از عیوب یاقوت است . رجوع به حرملیات شود.
-
لکد
لغتنامه دهخدا
لکد. [ ل َ ک َ ] (اِ) ارده ٔ کنجد. (دهار)ارده . آرده . آرد کنجده ٔ سپید. آس کرده ٔ کنجد سفید.
-
انزروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انجروت، عنزروت› (زیستشناسی) 'anzarut از صمغهای سقزی به رنگ سرخ، زرد، یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچهها به دست میآید و در معالجۀ بیماریهای درد مفاصل، عرقالنسا، و کرم معده مفید است؛ کنجده؛ کنجیده؛ بارزد؛ بیرزد؛ بیرزه؛ بری...
-
کنجدین
لغتنامه دهخدا
کنجدین . [ ک ُ ج ُ] (ص نسبی ) منسوب به کنجد. از کنجده کرده . از کنجد.کنجددار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شمس دنیا تو فخر دین منی فخر دنیا تو شمس دین منی گر همه نیکوان ترینه شوندتو کبیتای کنجدین منی .طیان .
-
انزروت
لغتنامه دهخدا
انزروت . [ اَ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی عنزروت است و آن صمغی باشد تلخ که بیشتر در مرهمها بکار برند و عنزروت معرب آن است و در مؤید الفضلاء با ذال نقطه دار و بای ابجد هم آمده است که انذروب باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). به اصفهانی کنجده و اک...
-
کنجیده
لغتنامه دهخدا
کنجیده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) کنجاره است که ثفل روغن کشیده باشد عموماً و ثفل کنجد را گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). کنجاره ٔ کنجد. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). کنجده و نخاله و ثفل هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند مانندتخم ک...
-
گوزده
لغتنامه دهخدا
گوزده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعی از صمغ باشد که رنگ آن به سرخی زند و از بوته ٔ خاری حاصل شودکه آن را جهودانه میگویند، و به عربی عنزروت خوانند، و به فتح زای فارسی هم آمده است . (برهان ) (مهذب الاسماء). کنجده . (مهذب الاسماء). و آن صمغ راکلک نیز خوانند. (...
-
کنجدک
لغتنامه دهخدا
کنجدک . [ ک ُ ج ِ دَ ] (اِ) کلفه ای را گویند که بر روی مردم به هم می رسد یعنی روی مردم افشان می شود و آن را به عربی برش می گویند.(برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ). کلفی که بر روی افتد و به تازی برش گویند. (فرهنگ رشیدی ). کک مک . برش .(یادداشت به خط ...
-
حرملة
لغتنامه دهخدا
حرملة.[ ح َ م َ ل َ ] (ع اِ) یکی اسفند. یکی حرمل . نباتی است از یتوعات ، آتش زنه ٔ آن بسیار نیکوست ، و ضماد شیر آن جهت جرب نهایت مؤثر است . صاحب تحفه گوید: نباتی است حجازی و از جمله یتوعات است و بقدر قامتی و پرشیرو برگش دراز و از برگ بید کوچکتر و تی...
-
حرملیات
لغتنامه دهخدا
حرملیات . [ ح َ م َ لی یا ] (ع اِ) حرملات . یکی از عیوب یاقوت حرملة است و آن خلط وی با حجاره است واین عیب یا این حجاره ٔ مخلوط به یاقوت را به فارسی کنجده گویند، و آن نوع یاقوتها را حرملیات نامند. رجوع به حرمل و الجماهر فی معرفةالجواهر بیرونی چ حیدرآب...