کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوازش کنان
لغتنامه دهخدا
نوازش کنان . [ ن َ زِ ک ُ ] (ق مرکب ) به مهربانی . به لطف . در حال نوازش کردن و نواختن : نوازش کنانش ملک پیش خواندملک وار بر کرسی زر نشاند.نظامی .
-
نوحه کنان
لغتنامه دهخدا
نوحه کنان . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شیون کنان . در حال نوحه کردن : چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته . خاقانی .شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری .نظامی .
-
نمازی کنان
لغتنامه دهخدا
نمازی کنان . [ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شستشوکنان : به خون روی دشمن نمازی کنان سنان بر سر موی بازی کنان . نظامی .ابر به باغ آمدبازی کنان جامه ٔ خورشید نمازی کنان .نظامی .
-
نظاره کنان
لغتنامه دهخدا
نظاره کنان . [ ن َ رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگریستن و تماشا کردن : در جفای جهان نظاره کنان مصلحت را به عدل چاره کنان . نظامی .نظاره کنان شهری و لشکری بر انصاف و آزرم اسکندری .نظامی .
-
نظاره کنان
لغتنامه دهخدا
نظاره کنان . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگریستن و دیدن . تماشا کنان : می رفت نهفته بر سر بام نظاره کنان ز صبح تا شام .نظامی .
-
نیایش کنان
لغتنامه دهخدا
نیایش کنان . [ ی ِ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال نیایش کردن . دعاکنان . در حال تقدیس و تعظیم و نماز بردن : نیایش کنان پیش پیل ژیان بباید شدن تنگ بسته میان . فردوسی .بیامد نیایش کنان پیش رای که تا هند باشد تو باشی به جای . فردوسی .نیایش کنان پیش آتش بگشت بنا...
-
سجده کنان
لغتنامه دهخدا
سجده کنان . [ س َ / س ِ دَ / دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال سجده . بحالت سجده : خاتونی از عرب همه شاهان غلام اوسمعاً و طاعه سجده کنان هفت کشورش . خاقانی .گیسو چو خوشه تافته و زبهر عید وصل من همچو خوشه سجده کنان پیش عرعرش .خاقانی .
-
ستایش کنان
لغتنامه دهخدا
ستایش کنان . [ س ِ ی ِ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال ستایش : چو از خواب گودرز بیدار شدستایش کنان پیش دادار شد. فردوسی .چو بر آستان ملک سر نهادستایش کنان دست بر سر نهاد. سعدی .رجوع به ستایش کردن شود.
-
سگالش کنان
لغتنامه دهخدا
سگالش کنان . [ س ِ ل ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) اندیشه کننده . دراندیشه . به اندیشه . بفکر : درآمد بناورد چالش کنان به خون مخالف سگالش کنان .نظامی .
-
غلغل کنان
لغتنامه دهخدا
غلغل کنان . [ غ ُ غ ُ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شور و غوغاکنان . در حال آواز برآوردن و فریاد کردن . هیاهوکنان : همیگفت غلغل کنان از فرح فمن دق باب الکریم انفتح .سعدی (بوستان ).
-
صباح کنان
لغتنامه دهخدا
صباح کنان . [ ص َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) کنایت از صباح الخیرگویان است ، یعنی مردمانی که به صباح الخیر گفتن عادت کرده باشند. (برهان قاطع). رجوع به صباح الخیر و صباحکم بالخیر و صباحک بالخیر... شود.
-
وارشیداه کنان
لغتنامه دهخدا
وارشیداه کنان . [ رَ ک ُ ] (ق مرکب ) وارشیداگویان : پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران وارشیداه کنان راه نفر بگشائید.خاقانی .
-
همایون کنان
لغتنامه دهخدا
همایون کنان . [ هَُ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال مبارک باد گفتن : رسولان رسیدند با ساو و باج همایون کنان شاه را تخت و تاج . نظامی .رجوع به همایون کردن شود.
-
آشتی کنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āštikonān ۱. عمل آشتی کردن.۲. (اسم، اسم مصدر) مجلسی که برای آشتی کردن یا آشتی دادن ترتیب دهند.
-
بازی کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bāzikonān در حال بازی کردن.