سجده کنان . [ س َ / س ِ دَ / دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال سجده . بحالت سجده :
خاتونی از عرب همه شاهان غلام او
سمعاً و طاعه سجده کنان هفت کشورش .
گیسو چو خوشه تافته و زبهر عید وصل
من همچو خوشه سجده کنان پیش عرعرش .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجده کنان . [ س َ / س ِ دَ / دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال سجده . بحالت سجده :
خاتونی از عرب همه شاهان غلام او
سمعاً و طاعه سجده کنان هفت کشورش .