کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمم
لغتنامه دهخدا
کمم . [ ک َ م َ ] (اِخ ) نام تالاب در کشمیر. (غیاث ). نام تالابی در کشمیر. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشناه، اشنا، شناه، شناو› [قدیمی] 'āš[e]nā = شنا: ◻︎ بر سر دریا چو از کاهی کمم در آشنا / با گهر در قعر دریا آشنایی چون کنم (سنائی: ۲۱۶)، ◻︎ هیچ دانی آشنا کردن بگو / گفت نی ای خوشجواب خوبرو (مولوی: ۱۵۰).
-
آشنا
لغتنامه دهخدا
آشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (اِ) آشناه . شنا. شناو. شناه . شناوری . سباحت . آب بازی : آشنا ورزمی ز اشک دو چشم اگرم چشم آشنا باشد. مسعودسعد.هر وهم که هست کی توانددر بحر مدیحت آشنا کرد؟ مسعودسعد.مانند زنگئی که بر آتش همی طپدزلفش در آب دیده همی کرد آشنا. معزی ....
-
آشنایی
لغتنامه دهخدا
آشنایی . [ ش ْ / ش ِ ] (حامص ) آشنائی . تعارف . معارفه . معرفت . عرفان . شناخت . شناسائی . قرب . نزدیکی . الفت . انس . استیناس . مقابل بیگانگی : از ایران و توران جدایی نبودکه با جنگ و کین آشنایی نبود. فردوسی .نه من با پدر بیوفایی کنم نه با اهرمن آشنا...