کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمر بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمر بستن
معنی
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) آماده شدن ، مهیا شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمر بستن
لغتنامه دهخدا
کمر بستن . [ ک َ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کمربند بر میان بستن : کمرش دیدی و شاهانه کمر بسته همی دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر. فرخی .راست گفتی سفندیارستی بر نهاده کلاه و بسته کمر. فرخی .ببسته سفالین کمر هفت هشت فکنده به سر بر تنک معجری . منوچهری ...
-
کمر بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) آماده شدن ، مهیا شدن .
-
واژههای مشابه
-
کِمِرَ
لهجه و گویش گنابادی
kemera در گویش گنابادی یعنی کنار کوه ، جاده کوهستانی ، راه کنار کوه
-
کَمَر
لهجه و گویش بختیاری
kamar 1. صخره، میانه کوه؛ 2. کمر.
-
کمر بر کمر
لغتنامه دهخدا
کمر بر کمر. [ ک َ م َ ب َ ک َ م َ ] (ق مرکب ) یعنی بلندی بر بلندی چه کمر به معنی بلندی هم آمده است . (برهان ) (غیاث ). بلندی بر بلندی . (ناظم الاطباء). کمرکوهی متصل به کمرکوهی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ) : کمر بر کمر کوه بر کوه راندگریوه گریوه جنیبت جه...
-
کمر در کمر
لغتنامه دهخدا
کمر در کمر. [ ک َ م َ دَ ک َ م َ ] (ق مرکب ) کمر کوهی متصل به کمر کوهی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ) : کمر در کمر کوهی از خاره سنگ برآورد چون سبز مینا به رنگ . نظامی .و رجوع به کمر بر کمر شود. || متصل و باهم پیوسته . (آنندراج ). پیوسته بهم . متصل . بصف ....
-
پت کمر،فتِ کمر
لهجه و گویش تهرانی
ضربه زیر کمر
-
کمر،کوه و کمر
لهجه و گویش تهرانی
سنگ بسیار بزرگ،صخره
-
کمر باختن
لغتنامه دهخدا
کمر باختن . [ ک َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) کمر شکستن و بی طاقت ماندن از بیم و غم . (غیاث ). طاقت نیاوردن کمر و متحمل نشدن باری را. (آنندراج ). طاقت نیاوردن کسی تحمل باری را. (فرهنگ فارسی معین ) : گران است بار فراق آن قدرکه کوه از کشیدن ببازد کمر. نورالدی...
-
کمر دزدیدن
لغتنامه دهخدا
کمر دزدیدن . [ ک َ م َ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) از عالم سر دزدیدن . (آنندراج ). کنایه از خود را کنار کشیدن . سر دزدیدن . (فرهنگ فارسی معین ). شانه از زیربار خالی کردن : صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ماکوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما.صائب (از آنندراج ...
-
کمر شکستن
لغتنامه دهخدا
کمر شکستن . [ ک َ م َ ش ِ ک َت َ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن . تاب و توانایی را از دست دادن . طاقت تحمل را از دست دادن . || مغلوب کردن . تاب و توان کسی را از بین بردن : لطفت کمر عتاب بشکست در پای فلک شباب بشکست .ملاقاسم مشهدی (آنندراج ).
-
کمر کردن
لغتنامه دهخدا
کمر کردن . [ ک َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب )چون کمربند گرداگرد چیزی را احاطه کردن . با چیزی دور چیز دیگر را مانند کمربند احاطه کردن : چو آن دید سیندخت بر پای جست کمر کرد بر گردگاهش دو دست . فردوسی .تا دستها کمر نکنی در میان دوست بوسی به کام دل ندهی در ده...
-
کمر گسستن
لغتنامه دهخدا
کمر گسستن . [ ک َ م َ گ ُ س َ ت َ ] (مص مرکب )معروف و مرادف کمر گشادن . (آنندراج ). کمر گشادن . (فرهنگ فارسی معین ). گشادن کمربند از کمر : غلطسنجان عامی دشمنانندکمر در صحبت اغیار مگسل . نظیری نیشابوری (از آنندراج ).- کمر کسی یا چیزی را گسستن ؛ حشمت ...
-
کمر گشادن
لغتنامه دهخدا
کمر گشادن . [ ک َ م َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن کمربند از کمر. (فرهنگ فارسی معین ).- کمر از میان کسی گشادن ؛ کمربند او را باز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از ترک دادن و قطع نظر کردن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا). کمر گشودن . ترک کردن و قطع ن...