کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمد
/komod/
معنی
گنجۀ پهن کشودار که در آن لباس یا چیز دیگر میگذارند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرمالی، قفسه، گنجه
دیکشنری
cabinet, closet, wardrobe
-
جستوجوی دقیق
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک َ / ک َ م َ ] (ع اِ) اندوه سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندوهی صعب . حزن شدید. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || اندوه نهانی . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حزن مکتوم . (اقرب الموارد) (یادداشت به ...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک َ م َ ] (ع مص ) دردمند گردیدن دل از اندوه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندوهگین شدن . (زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تیره شدن رنگ . (از ناظم الاطباء). || برگشتن صفای گونه . (از ناظم الاطباء). || فرسود...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک َ م ِ ] (ع ص ) سخت اندوهگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک ُ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) گنجه ای دارای کشو که در آن لباسها و اشیاء دیگر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). گنجه . دولاب . دولابچه . اشکاف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمد بایگانی ؛ کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. (فرهنگ فارسی معی...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ک َ ] (ع مص ) کوفتن جامه را. (از منتهی الارب ). کوفتن جامه را و دقاقی کردن آن را. (ناظم الاطباء): کمد القصار الثوب کمداً؛ کوفت آن را. (از اقرب الموارد).
-
کمد
واژگان مترادف و متضاد
آرمالی، قفسه، گنجه
-
کمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: commode] komod گنجۀ پهن کشودار که در آن لباس یا چیز دیگر میگذارند.
-
کمد
فرهنگ فارسی معین
(کُ مّ) [ فر. ] (اِ.) گنجه کوتاه مخصوص لباس و غیره .
-
کمد
دیکشنری فارسی به عربی
خزانة
-
جستوجو در متن
-
اشکاف
لهجه و گویش تهرانی
کمد
-
دولاب
واژهنامه آزاد
کمد
-
cottars
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمد، رعیت
-
clothes closet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمد لباس
-
camelkeeper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمد کابین