کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلنک
لغتنامه دهخدا
کلنک . [ ک َ ل ِ ] (ص ) بمعنی کاج و لوچ و احول باشد.(برهان ) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلک است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کِلِک و کلیک شود.
-
کلنک
لغتنامه دهخدا
کلنک . [ ک ِ ل َ ] (اِ) کِلنَک . سوراخ کلید. (از برهان ). و رجوع به کِلنَک شود.
-
کلنک
لغتنامه دهخدا
کلنک . [ ک ِ ن َ ] (اِ) تخم خرفه باشد و به عربی بقلةالحمقا خوانند. (برهان ). تخم خرفه . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلنکک . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنکک شود. || سوراخ کلید را نیز گویند و باین معنی به کسر اول و فتح ثانی و سکون نون و کاف فارس...
-
کلنک
لغتنامه دهخدا
کلنک . [ ک ُ ل َ ] (اِ) رجوع به کُلَنگ شود.
-
کلنک
واژهنامه آزاد
کُلَنگ؛ نام پرنده ای کبودرنگ و بزرگ تر از لک لک، که گوشت آن خوردنی است (رک دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
دوز
لغتنامه دهخدا
دوز. (اِ) فضله ٔ لک لک . (ناظم الاطباء). دوزه . پیخال کلنک . (آنندراج ). || بن لاک . (لغت فرس اسدی ).
-
کلنکک
لغتنامه دهخدا
کلنکک . [ ک ِ ن َ ک َ ] (اِ) بمعنی خرفه است که به عربی بقلةالحمقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). خرفه . (ناظم الاطباء). تخم خرفه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کِلنَک و کلکنک شود.
-
پرپهن
لغتنامه دهخدا
پرپهن . [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید و استشمام آن غشی را زائل کند و منع احتلام نماید... و معرب آن فرفین است . فَرفَهن . فَرفَه .فرفخیز....
-
لحوم
لغتنامه دهخدا
لحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گوشت را لحم گوید به تخفیف و تشدید میم و به رومی درا کرباس (؟) و به هندی ابره گویند «ص او نی ...