کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاغ پیسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خط پای کلاغ
لغتنامه دهخدا
خط پای کلاغ . [ خ َطْ طِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) مطلق خط شکسته ٔ ناخوان و پریشان که گویا کلاغ پنجه زده است و آنرا خط پنج گربه نیز خوانند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ) : دارد از خط شکسته انتعاشی طبع اوزشت تر باشد شکسته چون شود...
-
جستوجو در متن
-
زاغ پیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zāqpise پرندهای شبیه کلاغ، با پرهای سیاهوسفید؛ کلاغ پیسه؛ عکه.
-
ابقع
لغتنامه دهخدا
ابقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ)پیسه . ابرص . سیاه و سپید. کلاغ پیسه . کلاغ سیاه و سپید. زاغ پیسه . (زمخشری ). زاغ دورنگ . || اسب پیسه را نیز گویند. (مهذب الاسماء). || هر مرغ که سیاه و سپید باشد. || جانور سیاه وسپید. || و ابقع از مرغان و سگان بمنزله ٔابلق...
-
کلاژه
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - احول ، لوچ . 2 - عکه ، کلاغ پیسه ، پرنده ای سیاه و سفید از جنس کلاغ .
-
زاغ پیسه
لغتنامه دهخدا
زاغ پیسه . [ غ ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ دورنگ . (فرهنگ شعوری ). نام این پرنده در زبان فارسی کلاغ زاغی ، زاغی ، زاغچه ، مستکری ، کلاغ ، پیسه ، کچله ، قژله ، قچل ، کلاژه عکر و عقعق است و دو نام اخیر در فرهنگهای عربی مضبوط است . (نامهای...
-
کلاژ
لغتنامه دهخدا
کلاژ. [ ک َ ] (اِ) اسم فارسی عقعق است . (فهرست مخزن الادویه ). پرنده ای است سیاه و سفید از جنس کلاغ که آنر عکه و کلاغ پیسه گویند و به عربی عقعق خوانند. (از برهان ). کلاژه . کلاغ پیسه و عکه ٔ دو رنگ ابلق . (آنندراج ). عکه و کلاغچه . (ناظم الاطباء). کل...
-
پیسه
لغتنامه دهخدا
پیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) سیاه و سپید بهم آمیخته که بتازی ابلق خوانند. و نیز گویند هر رنگ که با سپید آمیخته باشد. (برهان ). پیستک . (پهلوی ). دورنگ . ابلق . (برهان ). دورنگ وپلنگ و یوز را نیز به این مناسبت دورنگی [ پیسه ] گفته اند. (از انجمن آرا). ار...
-
زاغی
لغتنامه دهخدا
زاغی . (اِ) زاغچه . کلاچه . کلاژه . کلاغ پیسه . قالنچه . عکه . عقعق . غُلبه . || (ص نسبی ) آنکه چشم کبود دارد. || آنچه برنگ کبود است .
-
قلازاره
لغتنامه دهخدا
قلازاره . [ ق َ رَ /رِ ] (اِ) قلاژاره . پرنده ای است سیاه و سپید از جنس کلاغ که او را کلاغ پیسه و عکه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). کلاژاره . ظاهراً جزء اول کلمه کلاز = کلاژ = کلاژه = کلاغ = قلاغ = کلاج = (طبری ، نصاب 591) = کلاچ...
-
غلپیسه
لغتنامه دهخدا
غلپیسه . [ غ ِ س َ / س ِ ] (اِ) به معنی غُلبَه (مرغ ). عقعق . عکه . کلاغ پیسه . رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ورق 188 الف و رجوع به غُلبَه و غُلپَه شود.
-
کلاژاره
لغتنامه دهخدا
کلاژاره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کلاغ پیسه عکه . (برهان ) (آنندراج ). عکه و کلاغچه . (ناظم الاطباء). اسم فارسی عقعق است . (فهرست مخزن الادویه ). کلاژه . قلازار. قلاژار. (حاشیه برهان چ معین ). شاید مخفف کلاغ و زاره باشد. و رجوع به زاره شود. (یادداشت به ...
-
کلاپیسه
لغتنامه دهخدا
کلاپیسه . [ ک َ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) گردیدن چشم باشد از جای خود چنانکه سیاهی چشم پنهان شود بسبب لذت بسیار و یابجهت ضعف و سستی و یا بواسطه ٔ خشم و قهر. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از رشیدی ) (غیاث ). تغییر کردن چشم از وضع معتاد یعنی سپیدی و سی...
-
غلبه
لغتنامه دهخدا
غلبه . [ غ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) پرنده ای است سیاه و سفید، و آن را عکه و کلاغ پیسه هم میگویند، و به این معنی با بای فارسی هم آمده است ، و بعضی گویند پرنده ای است که آن را سبزک هم می نامند. (برهان قاطع). غلپه . (فرهنگ اسدی ). همان عکه است که به شیرازی قا...
-
کشکرک
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ رَ) (اِ.) پرنده ای است از راستة سبکبالان جزو دستة دندانی نوکان از تیرة کلاغ ها که در اکثر نقاط کرة زمین یافت می شود. کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است . پرنده ای چابک و موذی و مزور است و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مر...
-
کلاچه
لغتنامه دهخدا
کلاچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مغز استخوان . (ناظم الاطباء). || کلاغچه و عکه . (ناظم الاطباء). مخفف کلاغچه . زاغی . کلاغ پیسه . زاغچه . قالنجه . کلاژه . غلیه . عکه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) و به هر دو معنی رجوع به کلاجه شود. || نوعی انگور. انگور کل...