کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفکی
لغتنامه دهخدا
کفکی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش فدیشه ، شهرستان نیشابور که 670 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9).
-
کفکی
لغتنامه دهخدا
کفکی . [ ک َ] (ص نسبی ) منسوب به کفک . زبدی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مسحقونیا
لغتنامه دهخدا
مسحقونیا. [ م َ ح َ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی کف آبگینه را گویند و آن آبی باشد که مانند کف بر روی آبگینه پیدا گردد و آن را به عربی زبدالقواریر و ماءالزجاج خوانند. (از برهان ). کفک آبگینه را گویند و پاره های او را هیئت پهن بود و زودشکسته شود، و آن چ...
-
خبث الذهب
لغتنامه دهخدا
خبث الذهب . [ خ َ ب َ ثُذْ ذَ هََ ] (ع اِ مرکب ) چیزی است چون کفکی که گاه ذوبان زر بر سر آید. (یادداشت بخط مؤلف ). غشی که در طلاست . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (تاج العروس )(از لسان العرب ) (از البستان ). ثفل طلا است لطیف تر ا...
-
زبیبة
لغتنامه دهخدا
زبیبة. [ زَ ب َ ] (ع مص ) گرد آمدن آب دهان در دو طرف دهان (در داخل ). (تاج العروس ). || (اِ) یک مویز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکی زبیب . (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). واحد زبیب ، یعنی یک دانه زبیب . (ناظم الاطباء). || مجازاً، قرحه ای که در دست...