کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ممنون
واژگان مترادف و متضاد
سپاسگزار، قدردان، متشکر، منتپذیر، نمکشناس ≠ کفور
-
ناسپاس
واژگان مترادف و متضاد
حقناشناس، کفور، ناشکر، نمکبحرام، نمکنشناس ≠ سپاسگزار
-
حقناشناس
واژگان مترادف و متضاد
بیسپاس، کافرنعمت، کفور، ناسپاس، ناشکر، نمکنشناس ≠ حقشناس، سپاسگزار، شاکر، نمکشناس
-
نمکبحرام
واژگان مترادف و متضاد
حقنشناس، خائن، خیانتپیشه، کفور، ناسپاس، نمکنشناس ≠ حقشناس، نمکشناس
-
حقنشناس
واژگان مترادف و متضاد
بیسپاس، حقناشناس، قدرناشناس، کفور، ناسپاس، نمکبحرام، نمکنشناس ≠ حقشناس، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر
-
جحود
لغتنامه دهخدا
جحود. [ ج َ ] (ع ص ) کَنود. (یادداشت مؤلف ). کافر. کفور. فرعون . کافره .
-
حرام نمک
لغتنامه دهخدا
حرام نمک . [ ح َ ن َ م َ ] (ص مرکب ) نمک ناشناس . نمک نشناس .نمک بحرام . ناسپاس . کافرنعمت . نمک کور. کافر. کفور.
-
ناگرونده
لغتنامه دهخدا
ناگرونده . [ گ ِ رَ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کافر. (مجمل اللغة) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). کَفّار. کفور. (منتهی الارب ). که نگرود و ایمان نیاورده .
-
أَذَقْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
بچشانيم (کلمه ذوق - که فعل اذقنا از آن گرفته شده - به معناي آن است که چيزي را براي اينکه بفهمي چه طعمي دارد در دهان بگذاري . و اگر خداي سبحان درعبارت "وَلَئِنْ أَذَقْنَا ﭐلْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ کَفُورٌ...
-
ناشاکر
لغتنامه دهخدا
ناشاکر. [ ک ِ ] (ص مرکب )ناسپاس . کافرنعمت . که سپاسگزار نیست . کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار : گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش اوتو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان . فرخی .آنکه او شاکر بود باشد ز خیل الاکرمین و آنکه ناشاکر ب...
-
نوسپاس
لغتنامه دهخدا
نوسپاس . [ ن َ / نُو س ِ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (ناظم الاطباء) (تفسیر کمبریج چ متینی ). حق ناشناس . کفور. (تفسیر کمبریج ) : ان الانسان لکفور؛ هست آدمی نادان که خدای را نشناسد نوسپاس و ناخستون به آیت هائی که آن راهنمای است به توحید او. (تفسیر کمبریج چ ب...
-
یؤس
لغتنامه دهخدا
یؤس . [ ی َ ءُ / ی َ ئو ] (ع ص ) یؤوس . مرد نومید. (ناظم الاطباء). نومید. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) : اًنه لیؤس کفور. (قرآن 9/11)؛ مردم به راستی نومید است ناسپاس . (کشف الاسرار ج 4 ص 350). واًن مسّه الشر فیؤس قنوط. (قرآن 49/41)؛ و ...
-
حق ناشناس
لغتنامه دهخدا
حق ناشناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) کافر. کفور. (منتهی الارب ). کنود. ناسپاس . بی سپاس . کافرنعمت : وگر دیده زمین سازم که تا بردیده بخرامی هنوز اندر ره عشقت بوم حق ناشناس ای جان . سوزنی .و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و حق ناشناس که به اندک تغیر حال ...
-
ضجور
لغتنامه دهخدا
ضجور. [ ض َ ] (ع ص ) ناقةٌ ضَجور؛ ناقه ای که در وقت دوشیدن یا بار کردن بانگ و بیقراری نماید. (منتهی الارب ). شتر ماده ٔ بانگ کننده وقت دوشیدن . (منتخب اللغات ). آن اشتر که جزع کند نزدیک دوشیدن .(مهذب الاسماء). || دلتنگ . (منتخب اللغات ). تنگدل و مضطر...
-
ختار
لغتنامه دهخدا
ختار. [ خ َت ْ تا ] (ع ص ) فریبنده . مکّار. غدرکننده . غدّار. (از منتهی الارب ) (از ترجمان عادل ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از متن اللغة) (لسان العرب ) : و اذا غشیهم موج کالظلل دعوا اﷲ مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر فمنهم مقتصد و ما یجحد ...