کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفارت
لغتنامه دهخدا
کفارت . [ ک َف ْ فا رَ ] (ع اِ) کفارة. کفاره : هزار حج به ثواب هجای او نرسد.پس این کفارت پنجاه ساله جرم عظیم . سوزنی .- کفارت کردن ؛ کفاره دادن . پوشاندن و پنهان کردن گناه را با عملی : چون خداوند [ مسعود ] می فرماید و می گوید که سوگندان را کفارت کنم...
-
واژههای همآوا
-
کفارة
لغتنامه دهخدا
کفارة. [ ک َف ْ فا رَ ] (ع اِ) آنچه بدان گناه را ناچیز نمایند از صدقه و روزه و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه بدان گناه و جز آن پنهان شود. و در اصطلاح شرع ، آنچه بدان گناه پنهان شود و سبک گردد از صدقه و روزه و مانند آنها، و...
-
کَفَّارَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
آنچه باعث مي شود گناه ناديده گرفته شود و بخشيده شود - پوشاننده -کفّاره (ازکلمه کفر به معناي پوشاندن است)
-
جستوجو در متن
-
کفاره
واژگان مترادف و متضاد
تاوان، تقاص، جریمه، کفارت
-
سارقیه
لغتنامه دهخدا
سارقیه . [ رِ قی ی َ ] (اِخ ) (فرقه ٔ...) ازفرقه های مسلمان اند و گویند اگر کسی ده درم بدزدد، یا بطریق ظلم و تعدی بستاند چون که یک درم از آن صدقه کند کفارت همه شود. من جاء بالحسنة فله عشر امثالها. (رساله ٔ هفتاد و سه ملت چ محمد جواد مشکور ص 18).
-
کفاره
لغتنامه دهخدا
کفاره . [ ک َف ْفا رَ / رِ ] (از ع ، اِ) کفارت . کفارة : کفاره ٔ شرابخوریهای بی حساب هشیار در میانه ٔ مستان نشستن است . صائب .صد کعبه خلیل گو بنا کن کفاره ٔ بت شکستنی نیست . میرغفور لاهیجی (از آنندراج ).- کفاره دادن ؛ انجام دادن عملی که بدان گناهان ...
-
واجب مخیر
لغتنامه دهخدا
واجب مخیر. [ ج ِ ب ِ م ُ خ َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) واجب مخیر در مقابل واجب معین است و آن چیزی است که به امر واحد مبهمی از امور مبهم تعلق گیرد که فعل مکلف آن را معین میکند نه قول وی و این مذهب فقهاست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1447). وجوب ...
-
متحلل
لغتنامه دهخدا
متحلل . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) گداخته شده و حل شده و آب شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). تحلیل شونده . (فرهنگ فارسی معین ) : اما ذوق قوتی است ترتیب کرده در آن عصب که گسترده است بر روی زبان که طعام های متحلل را دریابد از آن اجرام که مما...
-
مغلظه
لغتنامه دهخدا
مغلظه . [ م ُ غ َل ْ ل َ ظَ / ظِ ] (از ع ، ص ) مغلظة. استوارگردیده . (غیاث ). استوار. شدید. سخت . گران . سنگین : ایمان مغلظه ؛ سوگندان گران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خواجه گفت : ناچار چون وکیل در محتشمی است و اجری و مشاهره و صلت دارد و سوگندان ...
-
تکفیر
لغتنامه دهخدا
تکفیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || لباس پوشیدن بر روی زره و پوشاندن آنرا. (از اقرب الموارد). || فاگذشتن (درگذشتن ) از گناه کسی . (زوزنی ). درگذشتن ازگناه . (ترجمان ج...
-
تن دردادن
لغتنامه دهخدا
تن دردادن . [ ت َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از راضی شدن و قبول کردن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). راضی شدن . (از شرفنامه ٔ منیری ). حاضر شدن برای امری و قبول کردن کاری . (از فرهنگ فارسی معین ). تن اند...
-
ترفند
لغتنامه دهخدا
ترفند. [ ت َ ف َ ] (اِ)محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از اوستایی ترپ ، ترفیات (دزدیدن ، با تقلب سرقت کردن )، پهلوی ترفتینیتن (به حیله ربودن )، هندی باستان ترپ -، تراپته (انتقال یافتن ، تغییر دادن )، قیاس کنید با تره پو ی یونانی ، در فارسی ترب (حیله ...
-
آزردن
لغتنامه دهخدا
آزردن . [ زَ دَ ] (مص ) رنجیدن . دلگیر شدن . دلتنگ شدن . رنجیده شدن . متأثر گشتن . تأذّی . ملول شدن . متألم گردیدن . آزرده شدن . دلخور شدن : نه آن زین بیازرد روزی بنیزنه این را از آن اندهی بود نیز. ابوشکور.مشو شادمان گر بدی کرده ای که آزرده گردی گ...