متحلل . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) گداخته شده و حل شده و آب شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). تحلیل شونده . (فرهنگ فارسی معین ) : اما ذوق قوتی است ترتیب کرده در آن عصب که گسترده است بر روی زبان که طعام های متحلل را دریابد از آن اجرام که مماس شوند با او ... (چهار مقاله ص 12). || بیمار شده پس از مراجعت از سفر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بیمار شونده . (فرهنگ فارسی معین ). || استثناء کرده در سوگند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). استثناء کننده در سوگند. (فرهنگ فارسی معین ). || رها شده ٔ از سوگند به کفارت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بیرون آینده از قسم به کفاره . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تحلل شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.