کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتنگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کشتنگاه
/koštangāh/
معنی
کشتنگه؛ جای کشتن؛ محل کشتار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشتنگاه
لغتنامه دهخدا
کشتنگاه . [ ک ِ ت َ ] (اِ مرکب ) محل کشت . محلی که در آنجا کشت و زرع کنند. (ناظم الاطباء). کشتزار.
-
کشتنگاه
لغتنامه دهخدا
کشتنگاه . [ ک ُ ت َ ](اِ مرکب ) مقتل . مسلخ . سلاخ خانه . آنجای که کشند حیوان را یا کسان را. (یادداشت مؤلف ). کشتارگاه . || آنجای از تن که چون تیر یا شمشیر در آن شود علاج نپذیرد و مجروح بمیرد. (یادداشت مؤلف ). مقتل .
-
کشتنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] koštangāh کشتنگه؛ جای کشتن؛ محل کشتار.
-
جستوجو در متن
-
کشتنگه
لغتنامه دهخدا
کشتنگه . [ ک ُ ت َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) کشتنگاه . محل کشتن . مقتل . رجوع به کشتنگاه شود : بجرمی گرفت آسمان ناگهش فرستاد سلطان به کشتنگهش .سعدی (بوستان ).
-
ربضة
لغتنامه دهخدا
ربضة. [ رَ ب َ ض َ ] (ع اِ) رِبْضة. مقتل قوم یعنی کشتنگاه آنها در یک جای . || تن و جثه . (ناظم الاطباء).
-
کشتگاه
لغتنامه دهخدا
کشتگاه . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) محل کشتن . کشتنگاه . کشتارگاه . مسلخ . سلاخ خانه . (یادداشت مؤلف ). || مقتل .جای کشتن . || کنایه از میدان جنگ باشد.
-
لغزیده
لغتنامه دهخدا
لغزیده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از لغزیدن . لخشیده : رَمیَّةٌ شاطفة؛ رمیه که از کشتنگاه لغزیده و جنبیده باشد. (منتهی الارب ).
-
شاطفة
لغتنامه دهخدا
شاطفة. [طِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث شاطف و نعت فاعلی از شَطف : رمیة شاطفة؛ رمیه که از کشتنگاه لغزیده و جنبیده باشد.(منتهی الارب ). ای زلت عن المقتل . (اقرب الموارد).
-
ربضة
لغتنامه دهخدا
ربضة. [ رِ ض َ ] (ع اِ) کشتنگاه هر قوم که کشته شده باشند در یک جا. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || تن و شخص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تن و جثه . (ناظم الاطباء). || جماعت مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
-
مثبر
لغتنامه دهخدا
مثبر. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) مجلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل نشستن انسان ، و ابن اثیر گوید غالباً در مورد شتر گویند. (از ذیل اقرب الموارد). || محل قطع. || مفصل . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). محل فصل . (ناظم الا...
-
اطناء
لغتنامه دهخدا
اطناء. [ اِ ] (ع مص )چون مهموز باشد، میل کردن بسوی منزل و جای باش . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || رفتن بسوی حوض پس نوشیدن آب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). || رفتن بسوی فرش پ...
-
اشواء
لغتنامه دهخدا
اشواء. [ اِش ْ ] (ع مص ) دادن گوشت به کسان تا بریان سازند. || اشواء قوم را؛ بریان خورانیدن آنان را. (منتهی الارب ). اطعام قوم بگوشت بریان . (از المنجد). || اشواء قمح ؛ وقت مالیدن رسیدن گندم و صالح بریان کردن شدن آن . (منتهی الارب ). اشواءزرع ؛ رسیدن ...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...