کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کزم
/kazm/
معنی
سبزهای که در کنار جوی و حوض میروید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کزم
لغتنامه دهخدا
کزم . [ ک َ ] (ع مص ) به دندان پیشین شکستن و برآوردن اندرون چیزی بود برای خوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکستن با دندان پیشین و استخراج آنچه در اندرون چیزی است برای خوردن ، یقال : العیر یکزم من الحدجة. (اقرب الموارد).
-
کزم
لغتنامه دهخدا
کزم . [ ک َ زَ ] (ع اِمص ) زفتی و بخل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بخل . (اقرب الموارد). || شدت اکل . (ازاقرب الموارد). نوعی از سخت خوردگی . اسم است کزم را و فی الحدیث : کان النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم یتعوذمن القزم و الکزم ، ای البخل او شدة ال...
-
کزم
لغتنامه دهخدا
کزم . [ ک َ زِ ] (ع ص ) مرد بددل ترسناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوتاه بینی و انگشتان . (تاج المصادر).
-
کزم
لغتنامه دهخدا
کزم . [ ک ُ زَ ] (ع اِ) بلبل یا چوزه ٔ گنجشک یا مرغکی است که به عصفور ماند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). اسم طائری است که آن را نغز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). طائر نُغَز. (از اقرب الموارد).
-
کزم
لغتنامه دهخدا
کزم . [ک َ ] (اِ) سبزه ای باشد که برکنار حوض و لب جوی روید. (برهان ) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). هرگیاهی که در کناره های جوی و رودخانه سبز شود. (ناظم الاطباء).
-
کزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kazm سبزهای که در کنار جوی و حوض میروید.
-
کزم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) هرگیاهی که در کناره های جوی و رودخانه سبز شود.
-
واژههای همآوا
-
کظم
لغتنامه دهخدا
کظم . [ ک َ ] (ع مص ) فروخوردن خشم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || نگاهداری کردن خشم خود و روی برنگردانیدن و خشم نکردن . کظوم .- کظم غیظ ؛ فروخوردن خشم . (یادداشت مؤلف ) : کظم غیظ این است آن را قی مکن تا ...
-
کظم
لغتنامه دهخدا
کظم . [ ک َ / ک َ ظَ ] (ع اِ) گلو. حلق . جای برآمدن نفس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اکظام .منه اخذوا بکظمهم ؛ یعنی گرفته شده راه نفس ایشان .
-
کظم
لغتنامه دهخدا
کظم . [ ک ُظْ ظَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاظم . (منتهی الارب ). رجوع به کاظم شود.
-
کظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] kazm فروخوردن خشم؛ خودداری از خشم گرفتن.
-
کظم
فرهنگ فارسی معین
(کَ ظْ) [ ع . ] (مص م .) فرو خوردن خشم .
-
جستوجو در متن
-
نواخت
واژگان مترادف و متضاد
۱. زدن، ضربت ۲. تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش ۳. سرایش، سرودن ۴. احسان، بر، نکویی، نیکی ۵. انعام، بخشش، کزم