کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرچه
/korče/
معنی
= کریچ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرچه
لغتنامه دهخدا
کرچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) لیقه و پنبه و یا ابریشم خام که در دوات گذاشته مرکب تحریر و سیاهی روی آن ریزند و از آن تحریر کنند. (ناظم الاطباء).
-
کرچه
لغتنامه دهخدا
کرچه . [ ک ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) خانه ای که فالیزبانان و مزارعان در مزرعه از چوب و علف سازند. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کرچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] korče = کریچ
-
کرچه
فرهنگ فارسی معین
(کُ چِ) (اِ.) کومه ، کلبه .
-
واژههای مشابه
-
کُرچه
لهجه و گویش تهرانی
جوانه
-
کرچه ماه
لغتنامه دهخدا
کرچه ماه . [ ک ُ چ ِ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم مازندران ماه اردیبهشت است . (از یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
کُرچه
لهجه و گویش تهرانی
جوانه
-
جستوجو در متن
-
کریچ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کریج . کریچه . کرچه . کریز. گریزه . کریغ : پر ریختن پرندگان خصوصاً چرغ و باز و شاهین و مانند آن ها؛ تولک .
-
کریچ
لغتنامه دهخدا
کریچ . [ک ُ ] (اِ) کریج . کریچه . کرچه . کریز. کریزه . کریغ. تولک . پر ریختن پرندگان خصوصاً چرغ و باز و شاهین و مانند آنها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریز شود.
-
کازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاز› [قدیمی] kāze ١. آغل گوسفند؛ مغاره.٢. کلبۀ صحرایی.٣. سایهبانی که با شاخههای درخت و علف در بیابان یا در میان کشتزار درست کنند؛ آلاچیق؛ کریز؛ کرچه؛ کومه: ◻︎ چو آمد بیابان یکی کازه دید / روان آب و مرغی خوش و تازه دید (اسدی: ۲۷۹).
-
اضماد
لغتنامه دهخدا
اضماد. [ اِ ] (ع مص ) فراهم آوردن کسان را: اضمدهم اضماداً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اضماد قوم ؛ گرد آوردن آنان را. (از اقرب الموارد). || اضماد عرفج ؛ غنچه برآوردن درخت عرفج ؛ (ناظم الاطباء). غنچه پدید آوردن عرفج . (منتهی الارب ) (...