کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کردری
لغتنامه دهخدا
کردری . [ ک َ دَ ] (اِخ ) الامام حافظالدین محمدبن محمدبن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی ، مشهور به البزازی یا ابن البزازی الکردری الحنفی . متولد بسال 827 هَ . ق . ابتدا در سرای نزدیک نهر آتل اقامت داشت ، سپس به بلاد روم سفر کرد. از اوست : ا...
-
کردری
لغتنامه دهخدا
کردری . [ ک َ دَ ] (اِخ ) عبدالغفوربن لقمان بن محمد ابوالمفاخر کردری ، (منسوب به کردر از نواحی خوارزم ) روایت می کند از ابی طاهر محمدبن عبداﷲ المسبخی المروزی ، و اورا تصانیفی است در مذهب ابوحنیفه . از اوست : الانتصارلابی حنیفه فی اخباره و اقواله و ال...
-
جستوجو در متن
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالغفاربن لقمان کردری . رجوع به عبدالغفار... شود.
-
شمس الائمه
لغتنامه دهخدا
شمس الائمه . [ ش َ سُل ْ اَ ءِم ْ م َ ] (اِخ ) لقب عبدالغفاربن لقمان کردری . (یادداشت مؤلف ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن عبدالستار کردری عماری حنفی . ملقب به شمس الائمة است . وی از فقهای مشهور بوده است . (از تاج العروس ).
-
کردر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردر› [قدیمی] kardar ۱. دره.۲. زمین پشتهپشته.۳. بیابان: ◻︎ خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی / بینی عَلَمعَلَم تو به هر دشت و کردری (عنصری: ۳۴۹).
-
علی مرغینانی
لغتنامه دهخدا
علی مرغینانی . [ ع َ ی ِم َ ] (اِخ ) ابن (ابی بکر) محمدبن عبدالجلیل مرغینانی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به برهان الدین . وی از فقهای بزرگ قرن ششم هَ . ق . و از مردم «مرغینان » بود و آن شهری است به ماوراءالنهر. وی در طلب حدیث به اماکن بسیاری رفت و از ج...
-
عمادی
لغتنامه دهخدا
عمادی . [ ع ِ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبدالستار عمادی کُردَری حنفی ، ملقب به حافظالدین و شمس الائمة و مکنی به ابوالوجد. فقیه و اصولی بود. در هجدهم ذی قعده ٔ سال 599 هَ . ق . متولد شد و در نهم محرم سال 642 هَ . ق . در بخارادرگذشت . او راست : 1- الرد و ا...
-
کردر
لغتنامه دهخدا
کردر. [ ک َ دَ ] (اِ) دره ٔ کوه بود. (فرهنگ اسدی ). زمین کوه و دره را گویند. (برهان ). دره . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : خوارزم کرد لشکرش ار بنگری هنوزبینی علم علم تو بهر دشت و کردری . عنصری بلخی (از فرهنگ اسدی ).شمال اندروگر بجنبد نداندفراز از نشیبی و ...
-
باخرزی
لغتنامه دهخدا
باخرزی . [ خ َ ] (اِخ ) سیف الدین ابوالمعالی سعیدبن مطهربن سعید باخرزی حنفی ، مشهور بشیخ العالم . در 9 شعبان سال 586 هَ . ق . در باخرز متولد شد و پس از تحصیل فقه و حدیث و قرائت در نزد مشاهیر علماء آن عصر مانند شمس الائمه ٔ کردری و جمال الدین احمد محب...
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَ ] (حرف ربط) مخفف اگر، حرف شرط. وقتی که . هرگاه :ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز. ابوالقاسم مهرانی (از فرهنگ اسدی ).ای لک ار ناز خواهی و نعمت گرد درگاه او کنی لک و پک . رودکی .ار خوری از خورده بگسار...
-
لشکر
لغتنامه دهخدا
لشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش . (المعرب جوالیقی ص 230). خیل . حشم . بهمة. (منتهی الارب ). حثحوث . قشون . سریة. (دهار). رج...
-
دشت
لغتنامه دهخدا
دشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی آب . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج گوید: جگرتاب ، سینه تاب ، آتشین و دلگشا از صفات اوست . در اصطلاح جغرافی...
-
ابوحنیفه
لغتنامه دهخدا
ابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ] (اِخ ) نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان یا طاوس بن هرمز، امام فقیه کوفی مولی تیم اﷲبن ثعلبه . ابن الندیم گوید: نام ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی است ، وی بکوفه خزاز بود و زوطی از موالی تیم اﷲ...