کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کربشة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کربشة
لغتنامه دهخدا
کربشة. [ ک َ ب َ ش َ ] (ع اِمص ) رفتار بندی . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کربسة شود.
-
کربشة
لغتنامه دهخدا
کربشة. [ ک َ ب َ ش َ ] (ع مص ) گرفتن چیزی را و بستن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : کعبشه و کربشه . (اقرب الموارد). || فراهم آوردن ستور پاها را جهت برجستن و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)....
-
واژههای مشابه
-
کربشه
لغتنامه دهخدا
کربشه . [ ک َ ب َ ش َ / ش ِ ] (اِ) کربس . سام ابرص . (از برهان ). چلپاسه . (ناظم الاطباء). مارمولک . (فرهنگ فارسی معین ). کربسو. کرباسه . کرباشو. کربشو. کربش . (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1090). و رجوع به کرباسو، کربس ، چلپاسه و کربسه...
-
جستوجو در متن
-
چلپاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلپاسه، کلباسه› (زیستشناسی) čalpāse سوسمار کوچک؛ مارمولک؛ کرباسه؛ کرباشه؛ کرباشو؛ کربش؛ کربشه؛ باشو؛ ماتورنگ. =سوسمار
-
ابوالحسل
لغتنامه دهخدا
ابوالحسل . [ اَ بُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) سوسمار. (المزهر) (مهذب الاسماء). ضب . چلپاسه . وزغه . کربشه . مارمورک . کلموژ. مارپلاس . ماترنگ . ابوالحسیل .
-
مارپلاس
لغتنامه دهخدا
مارپلاس . [ رِ پ َ / پ ِ ] (اِ) کربش . کربشه . (صحاح الفرس ). چلپاسه . کرباسو. کرباسه . کربسه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چلپاسه و وزغه و حربا را گویند. (برهان ). چلپاسه . مارمولک .و رجوع به کرباسو و چلپاسه و حربا و مارمولک شود.
-
کرفش
لغتنامه دهخدا
کرفش . [ ک َ ف َ ] (اِ) کربس . کربش . کربشه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرباسو. (فرهنگ جهانگیری ). چلپاسه .(آنندراج ). چلپاسه و وزغه را گویند و آن در خانه ها بسیار است . گویند زدن و کشتن آن جانور آن مقدار ثواب دارد که کسی هفت من گندم به مستحق بدهد. (ب...
-
کربس
لغتنامه دهخدا
کربس . [ ک َ ب َ ] (اِ) جانوری است گزنده و موذی از جنس چلپاسه و پای کوتاه دارد و بیشتر در ویرانه ها می باشد گویند هر کرا بگزد دندان او در زخم بماند و سام ابرص همان است . (برهان ). چلپاسه . (آنندراج ). نوعی از چلپاسه ٔ زهردار بزرگ که به تازی سام ابرص ...
-
کرباسو
لغتنامه دهخدا
کرباسو. [ ک َ ] (اِ) چلپاسه که به هندی چهپکلی گویند.(غیاث اللغات ) (آنندراج ). کرباشو. (فرهنگ جهانگیری ). جانوری که در خانه ها جا می کند و آن را چلپاسه و وزغه نیز گویند و به غایت کریه باشد. (از فرهنگ جهانگیری ). حِرباء. مارپلاس . کربشه . کربسه . سام ...
-
چلپاسه
لغتنامه دهخدا
چلپاسه . [ چ َ س َ / س ِ ] (اِ) نوعی از ضب است که سوسمار باشد و آن را وزغه نیز گویند و آن کوچکترین اجناس سوسمار است و بعضی گویند حربا عبارت از اوست و او عقرب را درست فرو می برد و گوشت او سم قاتل است ، اگر در شراب افتد و بمیرد آن شراب هلاک کننده باشد....