کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کذوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کذوب
/kazub/
معنی
ویژگی فرد بسیاردروغگو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کذوب
لغتنامه دهخدا
کذوب . [ ک َ ] (ع ص ) دروغگوی . ج ، کُذُب . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کَذوبة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کاذب . کَذّاب . (از اقرب الموارد). رجوع به کذوبة، کاذب و کذاب شود. || (اِ) نفس اماره که شخص را گول می زند. ج ، کُذُب...
-
کذوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] kazub ویژگی فرد بسیاردروغگو.
-
کذوب
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (ص .) دروغگو.
-
واژههای همآوا
-
کظوب
لغتنامه دهخدا
کظوب . [ ک ُ ] (ع مص ) پر فربه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
صدوق
واژگان مترادف و متضاد
دوست، راستگو، صدیق، وفاخواه ≠ کذوب
-
کذوبة
لغتنامه دهخدا
کذوبة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ)نفس اماره که شخص را گول می زند. (ناظم الاطباء). رجوع به کذوب شود. || (ص ) دروغگوی . (ناظم الاطباء). کذوب . (از اقرب الموارد). رجوع به کذوب شود.- نفس کذوبة ؛ نفس دروغگوی . (منتهی الارب ). رجوع به کذوب شود.
-
صدیق
واژگان مترادف و متضاد
راست، راستگو، صادق، صدوق ≠ کاذب، کذوب
-
کذبذب
لغتنامه دهخدا
کذبذب . [ ک ُ ذُ ذُ / ک ُذْ ذُب ْ ذُ ] (ع ص ) دروغگوی (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کُذُبذُبان . کاذب . کَذّاب . تِکِذّاب . کَذوب . کَذوبة. کَذبان .کَیذُبان . کُذَبة. مَکذَبان . مُکذَبانة. (از اقرب الموارد). رجوع به کاذب ، کذاب و دیگر مترادفات شود.
-
محاح
لغتنامه دهخدا
محاح . [ م َح ْ حا ] (ع ص ) نیک دروغگوی . (منتهی الارب ). کذاب بسیار دروغگو. (از لسان العرب ). کذوب . || آن که به سخن دل خوش کند کسی را و بس . (منتهی الارب ). سخن فروش . (مهذب الاسماء). کسی که مردم را با سخن خود نه با کردار راضی کند. (از لسان العرب )...
-
دروغگوی
لغتنامه دهخدا
دروغگوی . [ دُ] (نف مرکب ) دروغگو. دروغ گوینده . آنکه سخن به دروغ گوید. دروغ زن . افاک . (دهار). اَلمَعی ّ. تِکِذّاب . (منتهی الارب ). خَرّاص . (دهار). دَجّال . رُهدون . زَرّاق . سَدّاج . سَرّاج . سَنوب . سَوهق . سَهْوق . صَواغ . عُثر. عجری ّ. غموض ا...
-
امسح
لغتنامه دهخدا
امسح . [ اَ س َ ] (ع ص ) کسی که شکم رانش ازجامه ٔ درشت ساییده باشد یا هر دو رانش بهم ساید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه رانهایش در هم ساید اندر رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). آنکه رانهایش درهم کوبد در رفتن . (مصادر زوزنی ). ذوالْمَسَح . (اقرب...
-
هب
لغتنامه دهخدا
هب . [ هََ ب ب ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): هب السیف الشی ٔ هَبّاً؛ برید شمشیر آن چیز را و قطع کرد آن را. (ناظم الاطباء). || گردن گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). || بیدار کردن . (اقرب الموارد). هب زید عَمْراً من نومه ؛ زید ع...
-
طوق
لغتنامه دهخدا
طوق . [ طَ ] (ع اِ) هرچه گِرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب ). هرچه مدور بوده و گرد چیزی برآمده باشد. (منتخب اللغات ). || گردن بند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). هرچه در گردن افکنند. (مهذب الاسماء). زیوری که گرد گردن برآرند. حلقه ٔ زر و غیره که بدان گ...