کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کثف
لغتنامه دهخدا
کثف . [ ک َ / ک َ ث َ ] (ع اِ) گروه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعت . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کسف
لغتنامه دهخدا
کسف . [ ک َ ] (ع اِمص ) (در اصطلاح عروض ) افکندن حرف متحرک را که آخر جزو باشد یعنی مفعولات را مفعولن کردن . (ناظم الاطباء). افکندن حرف متحرک را که آخر جزو باشد فیعود مفعولان الی مفعولن کقوله :دار لسلمی قد عفارسمهاو استعجمت عن منطق السائل .و هو من الس...
-
کسف
لغتنامه دهخدا
کسف . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پاره کردن و بریدن جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بد گردیدن حال کسی . || نگونسار کردن چشم را. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
-
کسف
لغتنامه دهخدا
کسف . [ ک ِ / ک ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ کِسفَة.(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کسفة شود.
-
کسف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kasf ۱. گرفتن ماه یا خورشید.۲. (ادبی) در عروض، انداختن حرف هفتم از رکن چنانکه از مفعولات مفعولا باقی بماند و نقل به مفعولن شود.۳. [قدیمی] بریدن جامه یا چیز دیگر؛ قطع کردن.
-
کسف
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بریدن ، پاره کردن . 2 - افکندن حرف متحرکی راکه در آخر جزو باشد، یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن .