کسف . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پاره کردن و بریدن جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بد گردیدن حال کسی . || نگونسار کردن چشم را. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عبوس و ترشروی شدن . (از اقرب الموارد). ترشروی شدن و درباره ٔ بخیل ترشروی گویند: اکسفا و امساکاً. (از ناظم الاطباء). ترشروی شدن ، منه المثل اکسفاً و امساکاً؛ یعنی ترشروئی یا زفتی و در حق بخیل ترشروی گویند. (از منتهی الارب ). || گرفته شدن آفتاب و ماه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || گرفته گردانیدن خدای ماه و آفتاب را، لازم و متعدی هردو آید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهتر آن است که در ماه گرفتن خسف و در آفتاب گرفتن کسف بکار رود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || غالب آمدن نور آفتاب بر ستاره ها و دیده نشدن آنها. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول جریر که گوید :
«الشمس طالعة لیست بکاسفة
تبکی علیک نجوم اللیل و القمرا»
بنصب النجوم و القمر علی المفعولیة لکاسفة ای لیست تکسف ضوء النجوم مع طلوعها لقلة ضوئها و بکائها علیک و هذا احسن مما قیل فیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.