کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کثا
لغتنامه دهخدا
کثا. [ ک َ ] (ع اِ) منداب . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به منداب شود.
-
واژههای مشابه
-
کثاً
لغتنامه دهخدا
کثاً. [ ک ُ ث َن ْ ] (ع اِ) ج ِ کثاء. رجوع به کثا شود.
-
واژههای همآوا
-
کثاً
لغتنامه دهخدا
کثاً. [ ک ُ ث َن ْ ] (ع اِ) ج ِ کثاء. رجوع به کثا شود.
-
کثع
لغتنامه دهخدا
کثع. [ ک َ ] (ع مص ) سرخ گردیدن لب یا افزون شدن خون آن چندان که قریب ِ برگردیدن گردد. کثع شفة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). کُثوع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کُثوع شود.
-
کس ء
لغتنامه دهخدا
کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع اِ) پاره ای از شب . ج ، کُسوء. (ناظم الاطباء). کس ء من اللیل ؛ای قطعة منه . (اقرب الموارد). || کس ء کل شی ٔ و کسؤه ؛ مؤخره . ج ، اکساء. (اقرب الموارد). قدمنا فی اکساء رمضان ؛ ای فی اواخره . (اقرب الموارد).
-
کس ء
لغتنامه دهخدا
کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع مص ) در پی کسی رفتن و متابعت او کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال مر فلان یکساهم ؛ ای یتبعهم . (از اقرب الموارد). || از پس راندن ستور یادر پی ستور دیگران راندن . (ناظم الاطباء). راندن ستور بر اثر دیگری . (از اقرب الم...
-
کس ء
لغتنامه دهخدا
کس ء. [ ک ُس ْءْ ] (ع اِ) دنباله ٔ چیزی . ج ، اَکساء. || رکب کسأه ؛ برگردن آن افتاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کسا
لغتنامه دهخدا
کسا. [ ک ِ ] (ع اِ) گلیم و پلاس را گویند. (برهان ). گلیم . (دهار). گلیم که آن را پوشند. (غیاث اللغات ). کساء. رجوع به کساء شود : گر بخواب اندر کسائی دیدی این دیبای من سوده کردی شرم و خجلت مر کسائی را کسا. ناصرخسرو.پیش کف راد تست از غایت جود و سخادر ش...
-
کسع
لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک َ ] (ع مص ) به دست و یا به پیش پای زدن بر دبر کسی . || راندن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || به درون پایها بردن ماده شتر دنب خود را. (از ناظم الاطباء). در آوردن ناقه دنب را میان هردو پای خود. (آنندراج ). || ...
-
کسع
لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک َ س َ ] (ع اِ) سپیدی گردا گرد ثُنّه ٔ اسب یعنی مویهای آونگان بر بالای پیوندگاه سم دست یا پای . (ناظم الاطباء). سپیدی اطراف ثنه در دست و پای اسب . (از اقرب الموارد). سپیدی گرداگرد ثنه ٔ اسب و آن مویهای آونگان است بر پیوند سردست و پای اسب و خر...
-
کسع
لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اکسع و کسعاء. (ناظم الاطباء).
-
کسع
لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ کُسعَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به کسعة شود.
-
کسع
لغتنامه دهخدا
کسع. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) ریزه های نان .(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام گروهی از تازیان یمن . (ناظم الاطباء). قبیله ای به یمن و گویند از بنی ثعلبة باشند و از ایشان است غامدبن الحارث الکسعی که به وی مثل زنند در ندامت و گویند هو ا...