کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کتمة
لغتنامه دهخدا
کتمة. [ ک َ م َ] (ع اِ) سخن . کُتم . یقال ما راجعته کتمة؛ ای کلمة.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کتم شود.
-
کتمة
لغتنامه دهخدا
کتمة. [ ک ِ م َ ] (ع اِمص ) نهان داشت چیزی . اسم مصدر است . (منتهی الارب ). نهان داشت چیزی . اسم است از کَتم . (از اقرب الموارد).
-
کتمة
لغتنامه دهخدا
کتمة. [ ک ُ ت َ م َ ] (ع ص ) مرد پنهان دارنده ٔ راز و نیک نگاه دارنده ٔ هر چه باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
کتمة
لغتنامه دهخدا
کتمة. [ ک ُ م َ ](اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
کتمه کوری
لغتنامه دهخدا
کتمه کوری . [ ک َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ، نیمه کور. (از فرهنگ فارسی معین ). که چشم از تراخم یا علت دیگر شکسته و نیم کور دارد. مقابل شهلا.
-
جستوجو در متن
-
نهانداشت
لغتنامه دهخدا
نهانداشت . [ ن ِ / ن َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کتمه . (منتهی الارب ). کتم . کتمان .
-
اشراج
لغتنامه دهخدا
اشراج .[ اِ ] (ع مص ) دوال در گوشه ٔ جامه دان و مانند آن کردن . یقال : اشرجت العیبة؛ اذا ادخلت بین اَشراجها. (منتهی الارب ). || بستن خریطه را. (منتهی الارب ). اشرج الخریطةَ؛ داخل بین اَشراجها و شدها. || اَشْرَج َ صدره علی کذا؛ ضمّه علیه و کتمه کأنما...
-
کتم
لغتنامه دهخدا
کتم . [ ک َ ] (ع مص ) پنهان داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشیدن و پنهان کردن چیزی . (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). کِتمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : نی ز بخل سیم و مال و زر خام از برای...
-
نبس
لغتنامه دهخدا
نبس . [ ن َ ] (ع مص ) سخن گفتن . نُبْسة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تکلم . (از اقرب الموارد). لب از هم گشودن به کمترین سخنی . (از معجم متن اللغة): نبس ؛ تحرکت شفتاه بشی ٔ، و هو اقل الکلام . (از معجم م...