نبس . [ ن َ ] (ع مص ) سخن گفتن . نُبْسة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تکلم . (از اقرب الموارد). لب از هم گشودن به کمترین سخنی . (از معجم متن اللغة): نبس ؛ تحرکت شفتاه بشی ٔ، و هو اقل الکلام . (از معجم متن اللغة). و بیشتر به صورت نفی استعمال شود: مانبس بکلمة؛ ای ماتکلم (از معجم متن اللغة) (از المنجد)؛ یک کلمه سخن نگفت . (ناظم الاطباء). || پنهان کردن راز. (از اقرب الموارد): نبس السر؛ کتمه . (اقرب الموارد) (المنجد). || سخن گفتن و شتابی کردن در آن . نبسة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن گفتن و شتاب کردن . (از معجم متن اللغة). || شتاب کردن . (از اقرب الموارد). جنبیدن در سخن گفتن . نبسة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جنبیدن . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). و این اصل معنی آن است و بیشتر به صورت منفی مستعمل است ، و یا بجز به صورت منفی به کار برده نمی شود. (از معجم متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.