کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتخدای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کتخدای
لغتنامه دهخدا
کتخدای . [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدا. (از آنندراج ). کتخدا. (ناظم الاطباء). فرمانروا. صاحب . دارا. دارنده : یکی پاک انبازش آرم بجای که گردی به اهواز بر کتخدای . فردوسی .خانه به دو کدبانو نارُفته بود و ده به دو کتخدای ویران . (سیاست نامه ). و رجوع به ...
-
جستوجو در متن
-
کتخدا
لغتنامه دهخدا
کتخدا. [ ک َ خ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدا.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). کدخدای . کتخدای . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدخدا و کدخدای و کتخدای شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) طاهر (خواجه ...) کتخدای ... ممدوح منوچهری در قصیده ای بمطلع:بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای سنبلش چون پَرِّ طوطی روی چون پَرِّ همای ...ای بسا شورا کز آن زلفینکان انگیختی گر نترسیدی ز بومنصور عادل کتخدای طاهری گوهرنژادی ...
-
مرست
لغتنامه دهخدا
مرست . [ م َ رَ ] (فعل نفرینی ) از ادات نفرین و صیغه ٔ نهی از مصدر رَستن . مماناد! (جهانگیری ). نماند و معدوم شود! (برهان ). کلمه ٔ نفرین یعنی مماناد و معدوم شواد! (ناظم الاطباء). رها مشواد! نجات نیاباد! : سرا و باغ چو بی کتخدای خواهد ماندگل بنفشه مر...
-
دنبر
لغتنامه دهخدا
دنبر. [ دَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است به هندوستان . (از برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). رشیدی گوید که این لفظ، ونبر است به کسر واو، و دال تصحیف است . (از آنندراج ). ظاهراً صورتی از دنپر است و آن خود مخفف دنپور باشد. (یادداشت مؤلف ...
-
احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
احمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) (طرخونچی ...) او یکی از صدر اعظم های دوره ٔ سلطان محمد رابع است و از مردم ماط ارناودستان است آنگاه که باسلامبول رفت داخل سرای همایون شد و وقتی که موسی آغا سلحدار شهریاری بایالت مصر منصوب گردید او بخدمت موسی آغا پیوست و در ...
-
کدبانو
لغتنامه دهخدا
کدبانو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. (برهان ) (آنندراج ). بانوی بزرگ خانه و سرای . (از انجمن آرای ناصری ). خانم . مَهیرَه . (زمخشری ) (دهار). بانوی خانه . خدیش . (یادداشت مؤل...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ک َ] (اِ) مردم باشد، چه کسی مردمی و ناکسی نامردمی را گویند. (برهان ). آدمی . شخص . تن . فرد. (یادداشت مؤلف ). مردم . (از آنندراج ) (انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ). شخص . مرد. نفر. آدمیزاد. (ناظم الاطباء). مطلق آدمی . (آنندراج ) : به چشمت اندر با...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...