مرست . [ م َ رَ ] (فعل نفرینی ) از ادات نفرین و صیغه ٔ نهی از مصدر رَستن . مماناد! (جهانگیری ). نماند و معدوم شود! (برهان ). کلمه ٔ نفرین یعنی مماناد و معدوم شواد! (ناظم الاطباء). رها مشواد! نجات نیاباد! :
سرا و باغ چو بی کتخدای خواهد ماند
گل بنفشه مرست و سرا و باغ مرست .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.