کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبوتربچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبوتربچه
لغتنامه دهخدا
کبوتربچه . [ ک َ ت َ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / ب َچ ْ چ ِ ] (اِ مرکب ) جوجه ٔ کبوتر. جوجه کفتر. (یادداشت مؤلف ). چوزه ٔ کبوتر. (ناظم الاطباء). جَوزَل . (منتهی الارب ) (دهار). مِرعَش . عاتق .(دهار). فرخ حمام . (از مخزن الادویه ). حُر. (منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
جوزل
لغتنامه دهخدا
جوزل . [ ج َ زَ ] (ع اِ) جوجه کفتر. کبوتربچه . (دهار) (منتهی الارب ). بچه کبوتر. (مهذب الاسماء). جوان . || ناقه ٔ افتاده از لاغری . (منتهی الارب ). ج ، جوازل . || زهر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م ُ ل ِ ] (اِ) کبوتربچه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کبوتربچه که پر و بالش رسته باشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کبوتربچه . (ناظم الاطباء) : اماگوشت بچه کبوتر فضول بسیار دارد... و آنکه مخلف شده باشد از او بهتر. (الابنیه چ دانشگاه تهران ص 292...
-
هدیل
لغتنامه دهخدا
هدیل . [ هََ ] (ع اِ) هدیر. بانگ کبوتر نر یا عام است یا بخصوص بانگ کبوتروحشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بانگ قمری . (یادداشت به خط مؤلف ). || چوزه ٔ کبوتر. (منتهی الارب ). جوجه ٔ کبوتر. (یادداشت مؤلف ) (اقرب الموارد). || کبوتر نر. (منتهی الار...
-
ناهض
لغتنامه دهخدا
ناهض . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از نهض و نهوض است . رجوع به نهوض شود. || چوزه ٔ مرغ بال تمام راست کرده و آماده ٔ پریدن شده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). جوجه ٔ پرنده ای که آماده و مستعد پریدن شده است . (ازاقرب الموارد). یا آنکه بالهایش را برای پرید...
-
گوداب
لغتنامه دهخدا
گوداب . (اِ) بر وزن و معنی دوشاب است . (برهان ) : نتوان ساخت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامه ٔ سنجاب . عنصری .نگر که چون بود احوال عیش آن بدبخت که شهد فایق آن شد ز راوقی گوداب . شمس فخری (رشیدی ). || آشی را گویند که از گوشت و برنج ونخود و مغز گردکان پز...
-
شفنین
لغتنامه دهخدا
شفنین . [ ش ِ / ش َ ] (معرب ، اِ) کبوتر. (ناظم الاطباء). برخی گویند کبوتر دشتی است . (یادداشت مؤلف ). نوعی از کبوتر. (از اقرب الموارد). رجوع به کبوتر شود. || قمری . (ناظم الاطباء). نوعی است از قمری چندِ کبوتری منقار و چنگال سرخ . (مهذب الاسماء). قمر...
-
لانه
لغتنامه دهخدا
لانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آشیان . آشیانه . رجوع به هر دو کلمه شود. آشیانه و خانه ٔ زنبور و جانوران پرنده و چرنده و درنده باشد عموماً و خانه ٔ زنبور و مرغ خانگی را گویند خصوصاً. (برهان ). جای مرغ و موش و مار. جای مرغان و دام و دد و حشره . خانه ٔ زنبور...
-
حر
لغتنامه دهخدا
حر. [ ح ُرر ] (ع ص ، اِ) آزاد. خلاف بنده . (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ). خلاف رقیق و عبد و برده . || آزادمرد. || جوانمرد. کریم . (منتهی الارب ) (نشوءاللغة ص 153). رجوع به آزاده شود. ج ، اَحرار، حِرار : کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و ...
-
بچه
لغتنامه دهخدا
بچه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ) کودک . طفل . ولید. زاک . صبی . طفل و بچه ٔ آدمی و حیوان . (از آنندراج ). ولد. فرزند. (فرهنگ شعوری ). ولیده . کودک نارسیده . کر. کره . بره . نتاج . نتیجه . زائیده ٔ انسان یا حیوان ، در انسان تا به سن بلو...