کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) koppe =کبه
-
کبب
لغتنامه دهخدا
کبب . [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ کُبَّة. رجوع به کبة شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدصالح کبه . رجوع به حسن کبه شود.
-
کپه
فرهنگ فارسی معین
(کُ پِّ) (اِ.) (عا.) روی هم انباشته شده ، تل شده ، کبه .
-
حسن بغدادی
لغتنامه دهخدا
حسن بغدادی . [ ح َ س َ ن ِ ب َ ](اِخ ) رجوع به حسن ابح و حسن کبه و حسن مذهب شود.
-
کوبه
لغتنامه دهخدا
کوبه . [ ک ُ ب ِ ] (اِخ ) کبه . شهری است در ژاپن ، واقع در جزیره ٔ هونشو، دارای 151000 تن سکنه و مرکز بزرگ صنعتی است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شاخ حجام
لغتنامه دهخدا
شاخ حجام . [ خ ِ ح َج ْ جا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ حجامت . سمیرا. کبه . رجوع به شاخ و شاخ حجامت شود.
-
خشوانه
لغتنامه دهخدا
خشوانه . [ خ ُش ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) پشمینه ای که موی ها از آن آویخته باشد مانند خرسک و کبه و امثال آن . (برهان قاطع). || پشم رشته شده و پیچیده شده . (برهان قاطع).
-
دویدگی
لغتنامه دهخدا
دویدگی .[ دَ دَ / دِ ] (حامص ) تاخت و تکاپو. (ناظم الاطباء). عفاهم ؛ دویدگی سخت . سعران . عداء، عدوان ؛ سخت دویدگی . لبطة؛ دویدگی لنگ . کأکاء؛ دویدگی دزد. کبة؛ دویدگی اسب بسرعت . (منتهی الارب ). و رجوع به دویدن شود.
-
کپه
لغتنامه دهخدا
کپه . [ ک َ پ َ/ پ ِ / ک َپ ْ پ َ / پ ِ / ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ) کبه . قبه . (ناظم الاطباء). شاخ و شیشه و کدوی حجامان باشد که بدان حجامت کنند. (برهان ). شیشه ٔ حجام و شاخ و کدوی ایشان و آن را کوپه با «واو» نیز گفته اند و قبه معرب آن است . (آنندراج )...
-
تلیل
لغتنامه دهخدا
تلیل . [ ت َ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و له تلیل کجزع السحوق ؛ ای عنق . (اقرب الموارد). ج ، اتله ، تلل ، تلائل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (ص ) بر زمین زده یا بر گردن ...
-
متلول
لغتنامه دهخدا
متلول . [ م َ ] (ع ص ) ثور متلول ، گاو استوارخلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). گاو فربه استوارخلقت . (ناظم الاطباء). || نعت است از تل [ت َ ل ل ]. یقال تله للجبین کما یقال کبه لوجهه . (منتهی الارب ). بر زمین زننده کسی را یا بر گر...
-
شمعدان
لغتنامه دهخدا
شمعدان . [ ش َ ] (اِ مرکب ) معرب آن نیز شمعدان است و به صورت شمعدانات و شماعدین جمع بندند. ظرفی که در آن شمع قرار گیرد.(فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). ظرفی که در آن شمع چراغ را می گذارند. قندیل . کبه دان . (ناظم الاطباء). آنچه در آن شمع نهند س...
-
گرا
لغتنامه دهخدا
گرا. [ گ َرْ را ] (ص ، اِ) گرای . حجام . (غیاث ). سرتراش و دلاک . (برهان ). حلاق . مزین : بمکد واﷲ خواجه بمکد واﷲ... چون کبه بمکد گرا. معروفی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).گر بچخد گردن گرا بزن ورنه قدمگاه نخستین بکن . نظامی .اینچنین گرای خائن را ب...
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) سعدبن علی بن القاسم الانصاری الخطیری ثم البغدادی معروف بورّاق . دلال الکتب . ادیب و فاضل و شاعری رقیق الشعر است و او را مصنفاتی است از جمله : زینةالدهر و عصرة اهل العصر فی ذکر لطائف شعراءالعصر و این ذیل دمیةالقصر ...