کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاهکشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاهکشان
/kāhka(e)šān/
معنی
= کهکشان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاهکشان
لغتنامه دهخدا
کاهکشان . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) کشاننده ٔ کاه . کشنده ٔ کاه .در حال کشیدن کاه . || (اِ مرکب ) مجره . هندوان راه بهشت خوانند و پارسیان راه کاهکشان و آن ازجمله شدن بسیار ستارگان است از قبیل ستارگان ابری واین جمله بتقریب بر دایره ٔ بزرگ است ...
-
کاهکشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نجوم) [قدیمی] kāhka(e)šān = کهکشان
-
جستوجو در متن
-
آسمان دره
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ رُِ) (اِمر.) کاهکشان ، کهکشان .
-
کاهنگان
لغتنامه دهخدا
کاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).
-
کاهکش
لغتنامه دهخدا
کاهکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده و حمل کننده ٔ کاه . کسی که کاه حمل میکند. (یادداشت مؤلف ). || به کنایت ، کاهکشان یا کهکشان است : از فلک و راه مجره اش مرنج کاهکشی را به یکی جو مسنج . نظامی .رجوع به کاهکشان و کهکشان شود.
-
کهکشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاهکشان› (نجوم) kahkešān مجموعهای شامل میلیونها ستاره که به دور یک محور میچرخند؛ آسماندره؛ کاهنگان؛ راه کاهکشان؛ راه حاجیان؛ راه شیری.
-
تنین فلک
لغتنامه دهخدا
تنین فلک . [ ت ِن ْ نی ن ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) یعنی رأس و ذنب . (فرهنگ رشیدی ). اشاره به عقده ٔ رأس و ذنب است که محل تقاطع فلک حامل قمر باشد با مایل . (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). عقده ٔ رأس و ذنب .(شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از عقدتین رأ...
-
گاهنگان
لغتنامه دهخدا
گاهنگان . [ هَِ ] (اِ) کاهکشان و آن چیزی باشد سفید که شبها در آسمان نماید به عربی مجره خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : جمال لعل وش خواجه در عماری سیم چنانکه ماه رود در طریق گاهنگان . حکیم زجاجی (از شعوری ).ظاهراً مصحف کهکشان است . (برهان قاطع چ معین ).
-
سحابی
لغتنامه دهخدا
سحابی . [ س َ ] (ع اِ) نام ستاره هایی است خرد. ابوریحان آرد : اندر آسمان پنج کوکب است ازگونه ٔ کاهکشان چون پاره ٔ ابر و ایشان را سحابی خوانند. (التفهیم ). و کواکب سحابی لنگ ابری بر کمر بسته .(دره ٔ نادره چ شهیدی ص 265). رجوع به سحابیه شود.
-
غلیته
لغتنامه دهخدا
غلیته . [ غ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) گیاهی باشد که از آن بمانند جوال چیزی سازند و بدان کاه و پنبه و امثال آن کشند. (برهان قاطع). گیاهی بود مانند گیاه حصیر که بتابند و جوال کاهکشان کنند. (فرهنگ اوبهی ). گیاهی است که از آن جوال کاه سازند. (فرهنگ رشیدی ).
-
آسمان دره
لغتنامه دهخدا
آسمان دره . [ س ْ / س ِ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کاهکشان . کهکشان . مجرّه . اُم ُّالسماء. راه مکه .راه حاجیان . شرج . شرج السماء. (السامی ) : بکوچه ای که رَوی با کف گهرافشان چو آسمان دره سازی ز بس گهرباری . منجیک (از جهانگیری ).سمند از ...
-
غیشه
لغتنامه دهخدا
غیشه .[ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی باشد مانند گیاه حصیر، و کاهکشان او را جوال سازند. (صحاح الفرس ). گیاهی است مانند گیاه حصیر بتابند و جوال کاهکشان کنند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). گیاهی بود مانند کاه . (نسخه ٔ دیگر از فرهنگ اسدی ). گیاهی بود که ریسمان ب...
-
کدومطبخ
لغتنامه دهخدا
کدومطبخ . [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) ظرفی که گدایان بی نوا طعام را در آن طبخ کنند. (آنندراج ) : تا برد بهره ز خوان کرمش می گرددسر فغفور کدو مطبخ دست فقرا. شفیع اثر (از آنندراج ).ابدال فلک نه فقر و ثروت دارداز کاهکشان رشته ٔ خدمت دارداز مهر کدو مطبخ و...
-
هم گوشه
لغتنامه دهخدا
هم گوشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) هم جنس و همسایه . (برهان ) : بپرسیدش از دوستان کهن که بودند هم گوشه و هم سخن . فردوسی .گاهی به نشیبی شده همگوشه ٔ ماهی گاهی به فرازی شده برتر ز دوپیکر. ناصرخسرو.مگر نه مقرند دیوانْت یکسرکه تو خر نه همگوشه ٔ بومعی...