کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کام طلبیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کام طلب
لغتنامه دهخدا
کام طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) کامجو. کامجوی . رجوع به کامجو و کامجوی و جوینده ٔ کام شود.
-
کام طلبی
لغتنامه دهخدا
کام طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) کامجویی . رجوع به کامجویی در همین لغت نامه شود.
-
کام فروآمده
لغتنامه دهخدا
کام فروآمده . [ ف ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناامید و محروم از آرزوهای خود. (ناظم الاطباء).
-
کام گیر
لغتنامه دهخدا
کام گیر. (نف مرکب ) مخفف کام گیرنده . رجوع به کام گیرنده و گیرنده ٔ کام شود.
-
کام گیرنده
لغتنامه دهخدا
کام گیرنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ کام . نایل شونده . موفق . رجوع به گیرنده کام شود.
-
کام گیری
لغتنامه دهخدا
کام گیری . (حامص مرکب ) تمتع. نایل آمدن . به مراد رسیدن . رجوع به کام گرفتن شود.
-
کام یوز
لغتنامه دهخدا
کام یوز. (ص مرکب ) (از کام + یوز) کامجوی . (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به کام پوز و یوز در برهان شود.
-
گسترده کام
لغتنامه دهخدا
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران : یکی پادشا بود سهراب نام زبردست و باگنج و گسترده کام . فردوسی .یکی پادشاه بود قرقازنام ابا لشکر و گنج و گسترده کام . فردوسی .بدو گفت ای مرد گسترده کام بیا تا چه دادت سک...
-
گشاده کام
لغتنامه دهخدا
گشاده کام . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه خواسته های خود را اجرا کند. کامروا.
-
گیرنده کام
لغتنامه دهخدا
گیرنده کام . [ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کام گیرنده . کام گیر. موفق . رجوع به کام گیرنده شود : چنین داد پاسخ که ای نیکنام بلنداختر و گرد و گیرنده کام .فردوسی .
-
siphonogamous, siphonogamic
ماشورهکام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به ماشورهکامی
-
frotteur
مالشکام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار مالشکامی
-
کامراد
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāmrād) (کام = قدرت ، توانایی + راد = جوانمرد ، بخشنده) ، روی هم جوانمرد قدرتمند و توانا .
-
pedophile/ paedophilia, pedophilic
کودککام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار کودککامی
-
palatable
کامپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی غذای خوشطعم و دلچسب