کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کالیو
/kāliv/
معنی
۱. عقبماندۀ ذهنی.
۲. [قدیمی] گیج؛ حیران؛ سرگشته.
۳. [قدیمی] کَر؛ ناشنوا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابله، بیخبر، کالوس، نادان
۲. اصم، کر، ناشنوا
۳. حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته
دیکشنری
fool, idiot, undecided
-
جستوجوی دقیق
-
کالیو
لغتنامه دهخدا
کالیو. [ وْ ] (ص ) نادان . ابله . (برهان ) (از آنندراج ). احمق . (از شعوری ج 2 ورق 356). کالیوه : شبی مست شد آتشی برفروخت نگون بخت کالیو خرمن بسوخت . سعدی . || سرگشته . گیج . حیران . (برهان )(آنندراج ) : آنکه زو عقل کل بود کالیوچه کند نقش نفس و خامه ...
-
کالیو
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابله، بیخبر، کالوس، نادان ۲. اصم، کر، ناشنوا ۳. حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته
-
کالیو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kāliv ۱. عقبماندۀ ذهنی.۲. [قدیمی] گیج؛ حیران؛ سرگشته.۳. [قدیمی] کَر؛ ناشنوا.
-
کالیو
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (ص .) = کالیوه : 1 - سرگشته ، حیران . 2 - ابله ، احمق .
-
واژههای مشابه
-
کالیو کردن
لغتنامه دهخدا
کالیو کردن . [ وْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگشته و گیج کردن : و بخاری از وی سر دماغ شود که مردم را کالیو کند تا اندیشه بشولیده شود. (کیمیای سعادت ).
-
کالیو ه رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāliverang = کالیو: ◻︎ خیالش خرف کرده کالیوهرنگ / به مغزش فروبرده خرچنگ چنگ (سعدی۱: ۱۸۷).
-
جستوجو در متن
-
calycozoon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کالیو کزون
-
calycozoic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
كاليو كوزوئيك
-
calycozoan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کالیو کیک
-
گلالتو
لغتنامه دهخدا
گلالتو. [ گ َ ] (ص ) کالیو یعنی ابله و احمق . (شعوری ج 2 ورق 303). و ظاهراً محصف «کالیو» است . رجوع به گلالیوه شود.
-
kaleidoscope
دیکشنری انگلیسی به فارسی
كاليو ديسكوپ، لوله شکل نما، لوله اشکال نما
-
کلالیوه
لغتنامه دهخدا
کلالیوه . [ ک َ وَ / وِ ] (ص ) سرآسیمه است که سرگشته و دنگ و دبنگ باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مصحف کالیوه . (حاشیه ٔ برهان مصصح دکتر معین ). همان کالیو است . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کالیو شود.
-
گلاوه
لغتنامه دهخدا
گلاوه . [ گ َ وَ / وِ ] (ص ) کالیوه . کالیو. احمق . ابله . (شعوری ج 2 ورق 306).