کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاریست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاریست
لغتنامه دهخدا
کاریست . (اِخ ) شهری در اِوبه . (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 670). و رجوع به ص 827 از همین کتاب شود.
-
جستوجو در متن
-
کار اموزی
واژهنامه آزاد
کسی که مشغول آموختن کاریست
-
وَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
والی - کسی که متولی و عهده دار کاریست - اداره کننده - یاور (مخفف والی )
-
اندهناکی
لغتنامه دهخدا
اندهناکی . [ اَ دُ ] (حامص مرکب ) اندوهناکی . غمگینی : دل دیوانگیم هست و سر بیباکی که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی .سعدی .
-
اداء کامل
لغتنامه دهخدا
اداء کامل . [ اَ ءِ م ِ ] (ترکیب وصفی ) بجاآوردن کاریست بطریقی که امر شده است ، مثلاً کسی امام را درک کرده و نماز هم بخواند. (تعریفات جرجانی ).
-
چشمه کار
لغتنامه دهخدا
چشمه کار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کار خوب و پسندیده . (آنندراج ) : چاک در پیرهن یوسف عقل افکندندچشمه کاریست که در دست زلیخای دل است . صائب (از آنندراج ).رجوع به چشمه شود.
-
مرادی
لغتنامه دهخدا
مرادی . [ م ُ ] (اِخ ) محمدبن محمد ، مکنی به ابوالحسن ، شاعری بخارائی عهد سامانیان است . رودکی در مرگ او گوید : مرد مرادی نه همانا که مردمرگ چنین خواجه نه کاریست خرد.و این شعر در فرهنگها به نام او آمده است :آن سرخ عمامه بر سر اوچون آژخ زشت بر سر کیر....
-
پرخطر
لغتنامه دهخدا
پرخطر. [ پ ُ خ َ طَ ] (ص مرکب ) خطیر. عظیم : طمع نیست کز بندگان تو باشم که کاریست بس پرخطر پادشاهی . رضی الدین نیشابوری .|| خطرناک . ترسناک . پربیم و هراس : بحکم ضرورت در پی کاروانی افتاد و برفت . شبانگه برسیدندبمقامی که از دزدان پرخطر بود. (گلستان چ...
-
خام گفتار
لغتنامه دهخدا
خام گفتار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) سخن بیهوده . یاوه . سخن بی ربط. سخن ناسنجیده : به ایران و توران چنان مرد نیست چنین خام گفتارت از بهر چیست . فردوسی .بدانی که کاریست ز اندازه بیش بترسی ازین خام گفتار خویش .|| (ص مرکب ) ناسنجیده گوی . یاوه گوی . بیهوده گو...
-
خلاف کاری
لغتنامه دهخدا
خلاف کاری . [ خ ِ /خ َ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. عمل خاطی . عمل خلافکار. || ضد سازگاری . (یادداشت بخط مؤلف ):بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری . نظامی .چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست .نظامی .
-
دشمنکامی
لغتنامه دهخدا
دشمنکامی . [ دُ م َ کا ] (حامص مرکب ) خصومت و عداوت و بدخواهی و غرض . (ناظم الاطباء). || بر مراد دشمن شدن : آنچه صواب است بکنید تا دشمنکامی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). آرزوی ناممکن و محال پختن ، نشان خامی و دشمنکامی باشد. (مرزبان نامه ). نیش د...
-
عرق ریز
لغتنامه دهخدا
عرق ریز. [ ع َ رَ ] (نف مرکب ) عرق ریزنده . کسی که از بدن او عرق بریزد. (آنندراج ). که خوی از اندامش برود. به معنی عرق افشان . (از آنندراج ) : شد آن فصل کز جوش بازار گل عرق ریز گردد خریدار گل . ملاطغرا (از آنندراج ).از مسامات بدن خوی بسته می ریزد کنو...
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اِ ] (اِ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ ا...
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) (مولانا...) ملا میرک . صادقی کتابدار آرد: فرزند مولانا ضمیری اصفهانی است . جوانی بسیار بی قید و گمنام گذشته بود. شاعر باهمت تنها وی را دیدیم و حدیث «الولد سرابیه » در باره ٔ او صدق کرده است و شعر چنین گوید:آمدی رفت ز دل صبر و قرارم بنشی...