کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاردو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاردو
معنی
(اِ.) 1 - مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند. 2 - برش پشم گوسفند. 3 - یک قطعه ابریشم . 4 - آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهادة تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده ؛ شکوفة نخستین خرما، طلع .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاردو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند. 2 - برش پشم گوسفند. 3 - یک قطعه ابریشم . 4 - آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهادة تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده ؛ شکوفة نخستین خرما، طلع .
-
کاردو
لغتنامه دهخدا
کاردو. (اِ) آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهاده ٔ تیزاطراف و میان آن بارِ آن نهاده . شکوفه ٔ نخستین خرما. اول بار خرما. طلع. (مهذب الاسماء): ضَحک ، کاردو خرما. (مهذب الاسماء). ضَب ّ، شکوفه ای که از کاردو بیرون آید. (مهذب الاسماء). || مقراض ...
-
کاردو
واژهنامه آزاد
در آشوری یعنی پهلوان وشجاع
-
کاردو
واژهنامه آزاد
(کردی) شجاع و دلیر.
-
کاردو
واژهنامه آزاد
در زبان آشوری به معنی نیرومند وپهلوان می باشد.نام قوم کرد برگرفته از کلمه کاردو بوده.که ساکنان آشوری بومی خاور میانه بر اقوام ماد نهاده بودند
-
کاردو
واژهنامه آزاد
در آشوری یعنی پهلوان وشجاع. ریشه اصلی واژه کرد واقوام کرد آریایی ساکن فعلی زاگرس
-
کاردو
واژهنامه آزاد
شجاع ، دلیر ، پهلوان ، زورمند
-
جستوجو در متن
-
بازکرده
لغتنامه دهخدا
بازکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گشاده . ضد بسته . || شکافته به کاردو غیر آن : بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه ٔ آن باز کرده راست گشت . (تاریخ سیستان ).
-
اغریض
لغتنامه دهخدا
اغریض . [ اِ ] (اِ) تازه و سپید از هر چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). هر چیز سپید تازه . کل ابیض طری . (اقرب الموارد). || شکوفه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکوفه ٔ کاردو. (مهذب الاسماء). شکوفه ٔ نخستین خرما...
-
کفری
لغتنامه دهخدا
کفری . [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما یا غلاف وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست بهار خرما. (الفاظ الادویه ). کاردو. (مهذب الاسماء). پوست و غلاف شکوفه ٔ درخت خرما. (تحفه ٔحکیم مؤمن ). کانا...
-
غصف
لغتنامه دهخدا
غصف . [ ] (ع اِ) صاحب ترجمه ٔ صیدنه آورد: ابوحنیفه گوید غصف بزرگ نشود چنانکه خرما، و بوریا که از برگ او ساخته شود او را اسمام گویند و یکی را از او «سمة» گویند، و یکی ازو تا بیست سال بدارد. لیث گوید: غصف درختی است در زمین هند که هیأت او به خرما مشابه...
-
کارد
لغتنامه دهخدا
کارد. (اِ) آلت برنده ای از آهن که دارای تیغه و دسته است . (ناظم الاطباء). سِکّین . (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ). مِخذَعَه . خیفَه . مِقَذّ. شَلط، شَلطاء. شِلقاء. نَصل . طلش مقلوب شَلط. (منتهی الارب ). سَخَّین . شَفَره . آلتی با تیغه ٔ آهنین...
-
کادی
لغتنامه دهخدا
کادی . (اِ) نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). گل کیوره . روغن گل . ...
-
تیغ
لغتنامه دهخدا
تیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطباء). هر آلت که تیزی دارد بریدن و شکافتن را چون کاردو شمشیر و امثال آن . (از یادداشتهای مرحو...