کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاتب بغدادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمی...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن ابی یعقوب اسحاق الندیم معروف به ابن الندیم . رجوع به همین نام در همین لغت نامه و ج 3 ص 331 ریحانة الادب شود.
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن محمدبن علی بن حمدون کاتب بغدادی که کنیه اش ابوالمعالی و لقبش کافی الکفاة است . از فضلاء و ادبا بوده و کتاب تذکره ٔ او که در اشعار و نوادر و تاریخ و ادبیات است مشهور و دررشته ٔ خود بی نظیر و در روز سه...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِب ِ ب َ ] (اِخ ) قدامةبن جعفربن قدامة مکنی به ابوالفرج از مشاهیر شعرا و ادبا و فصحا و بلغا و فضلای فلاسفه ٔ اوائل قرن چهارم هجرت و بخصوص در منطق مشار بالبنان و در بلاغت بی بدل و وحید زمان خود و در بدایت حال نصرانی مذهب بود و به دست...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن همام بن سهل یا سهیل کاتب مکنی به ابوعلی . رجوع به کاتب اسکافی محمدبن همام شود.
-
واژههای مشابه
-
کَاتِبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نويسنده
-
زنبور کاتب
لغتنامه دهخدا
زنبور کاتب . [ زَم ْ / زُم ْ رِ ت ِ ] (اِخ ) ابن فرج کاتب . بعربی شعر گفته و دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن ندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از معاصران ابونواس و بقول بعضی ، آل نوبخت بمناسبت قطعه ای که زنبور کاتب در هجو علی بن ابی طالب و پیروان آن حض...
-
علی کاتب
لغتنامه دهخدا
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسحاق کاتب . از عالمان بود واو را کتابی است در نسب بنی عقیل که در سال 884 هَ .ق . تألیف کرده است . (از معجم الادباء ج 12 ص 216).
-
علی کاتب
لغتنامه دهخدا
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب . مشهور به مطوق . رجوع به علی مطوق شود.
-
صدر کاتب
لغتنامه دهخدا
صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان مغلوبش ساخته بود که بهیچ کار اختیار نداشت . او راست :هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی کشتی دگران را و مرا یاد ...
-
صالح کاتب
لغتنامه دهخدا
صالح کاتب . [ ل ِ ح ِ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن عبدالرحمن ... شود.
-
صالح کاتب
لغتنامه دهخدا
صالح کاتب . [ ل ِ ح ِ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن محمدبن عبداﷲبن زیاد... شود.
-
حجازی کاتب
لغتنامه دهخدا
حجازی کاتب . [ ح ِ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حجازی دیر قطای صفی الدین . کاتب و ادیب بود. او راست :قل للمطایا قد بلغت النقا فهنها یا صاح بالملتقی و قد علا بالنقا عاشق کان لطیف الملتقی شیقا و قد محا الوصل حدیث الجفاحتی کأن الهجر لن یخلقا.کمال جعفر گ...
-
حسین کاتب
لغتنامه دهخدا
حسین کاتب . [ ح ُ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین معروف به ابن خازن و مکنی به ابوالفوارس . متوفی 502 هَ . ق .