کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کابلگذاری ساختمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کابل بالارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← بافۀ بالارو
-
کابل برگشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بافۀ برگشت
-
کابل پشتیبان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بافۀ پشتیبان
-
کابل ضمیمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بافۀ ضمیمه
-
کابل فرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← بافۀ فرمان
-
کابل کشنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← بافۀ کشنده
-
کابل مسلح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← بافۀ مسلح
-
کابل مهار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بافۀ مهار
-
کابل ناقل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بافۀ ناقل
-
کابل هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← بافۀ هوایی
-
گازفشاری کابل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← گازفشاری بافه
-
کابل خدای
لغتنامه دهخدا
کابل خدای . [ ب ُ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه کابل : برون رفت مهراب کابل خدای سوی خیمه ٔ زال زابل خدای . فردوسی .به یک دست مهراب کابل خدای بیکدست گستهم جنگی بپای . فردوسی .چهارم چو مهراب کابل خدای که سالار شاهست با فر و رای . فردوسی .همی رفت مهر...
-
کابل دره
لغتنامه دهخدا
کابل دره . [ ب ُ دَ رَ ] (اِخ )ناحیتی که امروزه در جغرافیا کابل دره نامیده میشود در قدیم عبارت بوده از نواحی رود کابل تا به رود سند، پیشاور پایتخت آن بوده است . این مملکت در کتیبه ٔ بیستون و نقش رستم در عهد هخامنشیان بفرس هخامنشی گندارا نامیده شده اس...
-
کابل کشی
لغتنامه دهخدا
کابل کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کشیدن کابل . سیمهای زیرزمینی برای برق و تلفن و غیره کشیدن .
-
کابل محوري
دیکشنری عربی به فارسی
ريشخندکردن , نوازش کردن , چرب زباني کردن