کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژره گی ای آگیلار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ژره گی ای آگیلار
لغتنامه دهخدا
ژره گی ای آگیلار. [ ژُ رِ ] (اِخ ) نام شاعر و نقاش اسپانیائی . مولد سویل بسال 1570 و وفات بسال 1640 م .
-
واژههای مشابه
-
ژره گیبری
لغتنامه دهخدا
ژره گیبری . [ ژُ رِ ب ِ ] (اِخ ) ژان برنارد. نام فلاح فرانسوی . مولد بایون و وفات به پاریس (1815 - 1887 م .).
-
جستوجو در متن
-
گی ستاره
لغتنامه دهخدا
گی ستاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حشره ای پرنده و خرد که بن آن برق دارد و چون به شب پرد همانند دو ستاره از دنباله ٔ آن روشن بدرخشد. (یادداشت به خطمؤلف ). کرم شبتاب . و نیز رجوع به کرم شبتاب شود.
-
گی
لغتنامه دهخدا
گی . (اِ) گه و گوه . غایط. سرگین در لهجه ٔ طبرستان و گیلک و الوار. (آنندراج ) (انجمن آرا). در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود. (فرهنگ نظام ) : کس چو آن را بعرض کیر رساندکیر گفتا که خایه گی مخره . (از آنندراج ).در خراسان...
-
گی
لغتنامه دهخدا
گی . [ گ َ / گ ِ ] (اِ) پرنده ای است که پر آن ابلق میباشد و بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (الفاظ الادویه ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 308) (فرهنگ جهانگیری ). مه دم . (الفاظ الادویه ). عقاب . دال : عارف پر تیر نی ز گی خوا...
-
گیوه بافتن
لغتنامه دهخدا
گیوه بافتن . [ گی وَ / وِ ت َ ] (مص مرکب ) از ریسمان پنبه ای پاافزاری که نامش گیوه است ترتیب دادن . رجوع به گیوه شود.
-
بالیول
لغتنامه دهخدا
بالیول . (اِخ ) نام خانواده ای معروف در انگلستان از نواحی نرماند و از قریه ای بنام بایول ، این خاندان در تاریخ دو قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی کشور انگلستان تأثیر فراوان داشته است و معروفترین افراد آن خانواده «گی دوبایول ، برنارددوبایول ،و ژان دوبایو...
-
گی
لغتنامه دهخدا
گی . [ گ َ/ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است و مورخان اسلامی و اروپایی همچون ابن رسته و مافروخی و یاقوت و خطیب بغدادی و لسترنج آن را به صورت جی معرب ساخته اند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص...
-
گیوه چرمی
لغتنامه دهخدا
گیوه چرمی . [ گی وَ چ َ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی (از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
همروند
واژهنامه آزاد
در علوم رایانه، همروند ویژه گی ای از سیستم است که بر پایه آن چند حادثه هم زمان رخ می دهد یا چند پردازش هم زمان اجرا می شوند که می توانند با یکدیگر کنش و واکنش نیز، داشته باشند. (هم روی)
-
گیور
لغتنامه دهخدا
گیور. [ گی وَ ](ص ) نقل کننده و سخن راننده و قصه خوان و افسانه گوی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نقال . قوال . گوینده . || (اِ) در اصطلاح علمی به معنی حس مشترک است و آن قوه ای است مرتب در مقدم تجویف دماغ و اجتماع صور محسوس...
-
ابوحباحب
لغتنامه دهخدا
ابوحباحب . [ اَ ح ُ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) آتش که از سم ستور جهد یا آتش که از اصطکاک دو سنگ برآید. (المزهر) (السامی فی الاسامی ). آتش که از سم ستور جهد چون بر سنگ رود. (مهذب الاسماء). || گی ستاره . مگس شب تاب ، و آن شبیه است بزنبور طلائی ، بسیار خرد و با...
-
دارالسرور
لغتنامه دهخدا
دارالسرور. [ رُس ْ س ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان فشگل دره ، بخش آبیک شهرستان قزوین . نه هزارگزی شمال باختر آبیک سه هزارگزی راه شوسه . دامنه . سردسیر. سکنه 128 تن . آب آن از قنات و در بهار از رودخانه ٔ آتانک . محصول آن غلات ، لوبیا، مختصر انگور. شغل اها...