گی . [ گ َ / گ ِ ] (اِ) پرنده ای است که پر آن ابلق میباشد و بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (الفاظ الادویه ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 308) (فرهنگ جهانگیری ). مه دم . (الفاظ الادویه ). عقاب . دال :
عارف پر تیر نی ز گی خواهد کرد
وز رشته ٔ جان خصم نی خواهد کرد.
عارف بلوچ (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از فرهنگ رشیدی و نظام ).
|| آبگیر و آبدان و شمر و جایی که آب در آن جمع شده باشد. (یادداشت به خط مؤلف ). ژی . ژیر. (برهان ) :
به مردن به گی اندرون چنگلوک
به از غوته خوردن به نیروی غوک .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.