کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ژتون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ژتون
/žeton/
معنی
پولک استخوانی، فلزی، یا برگهای که در قمارخانهها، بعضی کافهها، و مانند آن بهجای پول دادوستد میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بن، کوپن
دیکشنری
token
-
جستوجوی دقیق
-
ژتون
واژگان مترادف و متضاد
بن، کوپن
-
ژتون
فرهنگ فارسی معین
(ژِ تُ) [ فر. ] (اِ.) مهرة فلزی یا پلاستیکی و غیره که در بعضی از مؤسسات به جای پول به کار می رود.
-
ژتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: jeton] žeton پولک استخوانی، فلزی، یا برگهای که در قمارخانهها، بعضی کافهها، و مانند آن بهجای پول دادوستد میشود.
-
ژتون
دیکشنری فارسی به عربی
رقاقة
-
جستوجو در متن
-
ghettoizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ژتون
-
کوپن
واژگان مترادف و متضاد
بن، ژتون، ورقهجیره
-
لیس
لهجه و گویش تهرانی
مهره دایره مانند،ژتون
-
chip
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تراشه، ژتون، ژتن، ریزه، سیب زمینی سرخ کرده، ورقه شدن، رنده کردن
-
blue chip
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تراشه آبی، ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد، سهام مرغوب
-
counter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشخوان، شمارنده، باجه، بساط، ضربت متقابل، ژتن، ژتون، تلافی کردن، جواب دادن، بالعکس، در جهت مخالف، در روبرو
-
tokens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشانه ها، رمز، نشانه، ژتون، علامت، نشان، نشانی، یادگار، یادگاری، یادبود، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، اجازه ورود، بلیط ورود
-
token
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشانه، رمز، ژتون، علامت، نشان، نشانی، یادگار، یادگاری، یادبود، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، اجازه ورود، بلیط ورود
-
رقاقة
دیکشنری عربی به فارسی
لپ پريده کردن يا شدن , ژتن , ريزه , تراشه , مهره اي که دربازي نشان برد وباخت است , ژتون , ورقه شدن , رنده کردن , سيب زميني سرخ کرده , تکه کوچک (برف وغيره) , ورقه , پوسته , فلس , جرقه , پوسته پوسته شدن , ورد امدن , برفک زدن تلويزيون