کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چهارصد
/ča(ā)hārsad/
معنی
عدد ۴۰۰؛ چهار بار صد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارصد
لغتنامه دهخدا
چهارصد. [ چ َ / چ ِ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: چهار + صد) عددی که از چهار برابر کردن عدد صد پیدا شود و نماینده ٔ آن در ارقام «400» و در حساب جمل «ت » است . (از یادداشت مؤلف ). اربعمائة : بفرمود تا آن چهارصد مرد رابند گران برنهادند و د...
-
چهارصد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čahārsat] (ریاضی) ča(ā)hārsad عدد ۴۰۰؛ چهار بار صد.
-
چهارصد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čârsad طاری: čârsây طامه ای: čârsad طرقی: čârsây کشه ای: čârsây نطنزی: čârsad
-
واژههای مشابه
-
چهارصد دینار
لغتنامه دهخدا
چهارصد دینار. [ چ َ / چ ِ ص َ ] (اِ مرکب ) چارصد دینار. دو عباسی . (یادداشت مؤلف ). هشت شاهی .
-
چهارصد هزار
لغتنامه دهخدا
چهارصد هزار.[ چ َ / چ ِ ص َ هََ / هَِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (مرکب از عدد چهار + صد + هزار). اربعمائةِ الف .عددی که از هزار برابر کردن عدد چهارصد پیدا شود.
-
جستوجو در متن
-
Four Hundred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چهارصد
-
چهارصدیک
لغتنامه دهخدا
چهارصدیک . [ چ َ / چ ِ ص َ ی َ /ی ِ ] (اِ مرکب ) یک قسمت از چهارصد قسمت چیزی . یک چهارصدم . از چهارصد قسمت یک قسمت . از چهارصد تا یکی .
-
چارصد
لغتنامه دهخدا
چارصد. [ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف چهارصد. رجوع به چهارصد شود.
-
rocket astronomy
نجوم موشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] بخشی از علم نجوم که در آن به مطالعۀ تابش الکترومغناطیسی اجرامی میپردازند که در ارتفاعات بیش از چهارصد کیلومتری زمین با فرستادن موشک قابل دستیابی است
-
دلیکانلو
لغتنامه دهخدا
دلیکانلو. [ ] (اِخ ) از ایلات اطراف خلخال آذربایجان است مرکب از چهارصد خانوار، و ییلاق و قشلاق ندارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 108).
-
کاترسان
لغتنامه دهخدا
کاترسان . [ رِ ] (اِخ ) نوعی از سنا (سنای چهارصد نفره ) مؤَسَّس در آتن ، توسط «سولون » که بجای آن «کلیستن » مجالس پانصد نفره را برقرار کرد.
-
ابوبکربن العلانی
لغتنامه دهخدا
ابوبکربن العلانی . [ اَ بو ب َ رِ نِل ْ ع َ ] (اِخ ) به عربی شعر می گفته ، دیوان او نزدیک چهارصد ورقه است . (ابن الندیم ).
-
اربعمائة
لغتنامه دهخدا
اربعمائة. [ اَ ب َ ع َ م ِ ءَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارصد.