کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگۀ بشقابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
disc harrow
چنگۀ بشقابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ابزاری در خاکورزی برای خرد کردن کلوخ و جمعآوری علفهای هرز و یکنواخت کردن سطح خاک که از چندین بشقاب مقعر ساخته شده است
-
واژههای مشابه
-
چنگه
لغتنامه دهخدا
چنگه . [ چ َ گ َ ] (اِخ ) نام پادشاهی بوده است که گویند دختران مردم را بزور میگرفت ، میبرد و از آنها ازاله ٔ بکارت میکرد و پس از آن اجازه میداد که بشوهر دهند. چند برادر بودند و خواهری داشتند. روزی شاه خواهر ایشان را خواست ، یکی از برادران خود را به ل...
-
چنگه
لغتنامه دهخدا
چنگه . [ چ َ گ َ / گ ِ ] (اِ) آلت آهنین دندانه داری است با دسته ٔ چوبین که برای شیار زمین در باغها بکار رود. (یادداشت مؤلف ). چنگک . || محتوی یک چنگ فراهم آورده . مشت . قبضه . چنگ . یک چنگه . یک مشت . یک چنگ . یک چنگه کشمش . یک مشت کشمش . آنگاه که ا...
-
چنگه
لغتنامه دهخدا
چنگه . [ چ ِ گ َ / گ ِ ] (اِ) در تداول عامه ، قطعات کوچک گوشت آماده برای سیخ کشیدن . چنجه .- این یک چنگه گوشت ؛ آدمی جزو و ضعیف . (یادداشت مؤلف ).- کباب چنگه ؛ کبابی است که گوشتها را بقطعات کوچک بریده و نکوفته باشند. گوشتی که بقطعات کرده ، بسیخ کش...
-
چنگه
دیکشنری فارسی به عربی
تشنج
-
چَنگه
لهجه و گویش تهرانی
یک مشت
-
cramp
چنگه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حالت انقباض دردناک و ممتد ماهیچه
-
harrow
چنگه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] وسیلۀ خاکورزی ثانویه برای به هم زدن خاک در عمق کم و از بین بردن علفهای هرز و مخلوط کردن مواد مختلف با خاک
-
multigrab/ multi grap
چنگه 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] افزارههـای هیدرولیکی ـ مکانیکـی برای بلند کردن و جابهجایی عدلهای بار در دستههای چندتایی
-
چنگه زدن
لغتنامه دهخدا
چنگه زدن . [ چ َ گ َ / گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) دستک زدن . زدن دو دست است بر هم تا از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). صفق . هر دو دست بهم زدن را گویند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
چنگه پا
لغتنامه دهخدا
چنگه پا. [ چ َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) بر سر انگشتان پا نشستن . (لغت محلی شوشتر). بر سر پا نشستن یا بر سر انگشتان نشستن . چه چنگ بمعنی انگشتان است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
چنگه سر
لغتنامه دهخدا
چنگه سر. [ چ َ گ َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گردیان بخش سلماس شهرستان خوی . در 30 هزارگزی جنوب باختری سلماس و 4 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شینطال واقع است . در دره واقع است و سردسیر وسالم است . 550 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ زولا مشروب میشود. محص...
-
spring-tine harrow, spring-tooth harrow
چنگۀ دندانهفنری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] چنگهای با چند ردیف دندانه یا میلههای فنری که بر روی یک محور سوارند و برای تنظیم عمق قابلیت چرخش دارند