چنگه . [ چ َ گ َ / گ ِ ] (اِ) آلت آهنین دندانه داری است با دسته ٔ چوبین که برای شیار زمین در باغها بکار رود. (یادداشت مؤلف ). چنگک . || محتوی یک چنگ فراهم آورده . مشت . قبضه . چنگ . یک چنگه . یک مشت . یک چنگ . یک چنگه کشمش . یک مشت کشمش . آنگاه که انگشتان تا حدی از هم دور باشند؛ یک چنگه پول . یک چنگه توت . یک چنگه نخودچی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به چنگ و قبضه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.