کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنبره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چنبره
/čambare/
معنی
چنبرمانند؛ به شکل چنبر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چنبر، حلقه، دایره
فعل
بن گذشته: چنبره زد
بن حال: چنبره زن
دیکشنری
coil, curl, loop, ring, spiral
-
جستوجوی دقیق
-
چنبره
واژگان مترادف و متضاد
چنبر، حلقه، دایره
-
torus, anchor ring 1, tore
چنبره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رویۀ حاصل از دَوران یک دایره در فضا حول محوری واقع در صفحۀ آن دایره که دایره را قطع نمیکند
-
چنبره
فرهنگ فارسی معین
(چَ بَ رِ) (ص نسب .) به شکل چنبر، چنبر مانند.
-
چنبره
لغتنامه دهخدا
چنبره . [ چَم ْ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در چهل هزارگزی شمال باختری مشهد واقع است . در دامنه ٔ کوه واقع و هوایش سردسیری است و 44 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش ذرت و کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری میب...
-
چنبره
لغتنامه دهخدا
چنبره . [چَم ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ) چنبر. حلقه . دایره . هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره . چنبرک : چنبره ٔ دید جهان ادراک تست پرده ٔ پاکان حس ناپاک تست . مولوی . || حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاش...
-
چنبره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čambare چنبرمانند؛ به شکل چنبر.
-
چنبره
دیکشنری فارسی به عربی
مسند
-
واژههای مشابه
-
چنبره، چنبره زدن
لهجه و گویش تهرانی
دایره،طوق افقی،لنگ لوله کرده که روی سر میگذاشتند برای باربری
-
انگبین چنبره
لغتنامه دهخدا
انگبین چنبره . [ اَ گ َ / گ ُ چَم ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شان . شانه . شان عسل . (یادداشت مؤلف ) : هم از خوردنیها و هرگونه سازکه ما را بباید بروز دراز...ز خرما هزار و ز شکر هزاربود ساخته راست کرده شمارده ودوهزار انگبین چنبره بدژها کشند اینهمه یکس...
-
چنبره زدن
لغتنامه دهخدا
چنبره زدن . [ چَم ْ ب َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چنبر زدن . حلقه های خرد یا بزرگ دایره ای شکل زدن . چنانکه مار آن هنگام که در جایی آرام و قرار گیرد بدانگونه گرد خود حلقه زند. و رجوع به چنبر و چنبر زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
chaetognathous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنبره
-
chaise longue
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنبره
-
teasehole
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنبره