کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنار و کدو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنار و کدو
لغتنامه دهخدا
چنار و کدو. [ چ َ / چ ِ رُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از تباین و عدم تناسب دو چیز یا دو شخص . کنایه از اختلاف و مباینتی که میان دو چیز یا دو شخص نامتناسب در صورت یا معنی وجود دارد.- امثال : بدخواه تو خود را به بزرگی چو تو داند .لیکن مثل است...
-
واژههای مشابه
-
دره چنار
لغتنامه دهخدا
دره چنار. [ دَرْ رَ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان ساوه . واقع در 27هزارگزی جنوب باختری ساوه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ده چنار
لغتنامه دهخدا
ده چنار. [ دِه ْ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در سه هزارگزی شمال زرند. سکنه ٔ آن 147 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 8).
-
ساق چنار
لغتنامه دهخدا
ساق چنار. [ ق ِ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از رنگ است . (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
درختک دانا
لغتنامه دهخدا
درختک دانا.[ دِ رَ ت َ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که به هر جانب که آفتاب بگردد برگهای آن رو بجانب آفتاب کنند. و بعضی گویند درخت وقواق همانست . (برهان ) (از آنندراج ). درختی است در جزیره ٔ اندلس ، گویند هرکه برگ آن زیر سر نهاده خواب ک...
-
همسری
لغتنامه دهخدا
همسری . [ هََ س َ ] (حامص مرکب ) برابری و مساوات . (آنندراج ) : شیربیابان را با مرد جنگ همسری و همبری و شرکت است .ناصرخسرو.نی زرّ خالصی ؟ ز پی همسری ّ جوموقوف حکم پله وشاهین چه مانده ای ؟ خاقانی .برون آرش از دعوی همسری کز این پایه دارا کند سروری . نظ...
-
رقعة
لغتنامه دهخدا
رقعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) آواز برخورد تیر مرنشانه را. (ناظم الاطباء). آواز تیر در نشانه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نوشته ٔ موجز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قطعه ٔ کاغذی که در آن نویسند. (از اقرب الموارد). ج ، رِ...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ ] (اِ) هر حشره ٔ بری یا مائی و بحری را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم آنچه بدین صفت ماند و در معده ٔ آدمی و دیگر جانوران نیز پیدا شود و هم آنچه مردار...
-
خیار
لغتنامه دهخدا
خیار. (اِ) میوه ای است از طایفه ٔ کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوانه ای شکل و گواراست و خیارشنگ که کم عطرتر و درازتر و با انحناء و چندان گوارا نیست و هر دو ا...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ی ِ ] (حرف ) برای ظهور کسره ٔ اضافه به آخر کلماتی که تحریک آنها متعذر است ملحق شود و آن از یأآت مجهول است . این یاء را در کلمات مختوم به الف و واو بی آنکه کلمه مضاف باشد نیز آرند.شمس قیس رازی آرد: و اما کلمات الفی چون دانا و زیبا و زرها چون اض...
-
ماده
لغتنامه دهخدا
ماده . [ دَ / دِ ] (ص اِ) مقابل نر. (آنندراج ). مؤنث و هر حیوانی که دارای آلات تأنیث باشد و بزاید. ج ، مادگان . (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ مرکزی ، به کسر دال [ دِ ] . پهلوی ، «ماتک » (مؤنث ). کردی ،«مادک » (گاومیش ماده ). کردی دخیل ، «ماده » (مؤنث...
-
کابل
لغتنامه دهخدا
کابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کابل بنقل از دائ...
-
آتش
لغتنامه دهخدا
آتش . [ ت َ ] (اِ) (از زندی آترس ، و اوستایی آتر، و سانسکریت هوت آش ، خورنده ٔ قربانی ؛ از: هوت ، قربانی + آش ، خورنده ) یکی از عناصر اربعه ٔ قدما و آن حرارت توأم با نوری است که از بعض اجسام سوختنی برآید چون چوب و ذغال و امثال آن . آذر. آدر. ورزم . ...