کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چست شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جلد شدن
لغتنامه دهخدا
جلد شدن . [ ج َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) جُلوده . جَلاده . (تاج المصادر بیهقی ): انکماش ؛ جَلد و چست شدن . (از یادداشت های دهخدا).
-
اذعلباب
لغتنامه دهخدا
اذعلباب . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) چست روان شدن .
-
چالاک شدن
لغتنامه دهخدا
چالاک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چست و چابک شدن . جلد و فرز شدن . تند و تیز شدن . || مجازاً بمعنی بر سر شوق آمدن . خوش و خرم شدن . بانشاط شدن : جسم خاک از عشق بر افلاک شدکوه در رقص آمد و چالاک شد.مولوی .
-
ثقف
لغتنامه دهخدا
ثقف . [ ث ُ ق ُ / ث َ ق َ ] (ع مص ) زیرک و ماهر شدن . || چست و چالاک شدن .
-
ثقافت
لغتنامه دهخدا
ثقافت . [ ث َ ف َ ] (ع مص ) ثقف . ثَقَف . زیرکی . زیرک و سبک روح و چست و چالاک گردیدن . زیرک و استاد شدن . || سخت استوار شدن .
-
رست کردن
لغتنامه دهخدا
رست کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متبلور شدن . (یادداشت مؤلف ).- رست کردن شکر ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود. || محکم کردن . (یادداشت مؤلف ) : سر خنب کردیم در حال رست سر خود گرفتیم چالاک و چست .نزاری قهستانی (د...
-
دیر شدن
لغتنامه دهخدا
دیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر شدن . به تأخیر افتادن : و گر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست .سعدی . || مدتی گذشتن . دیر زمانی سپری شدن : مدتی اتفاق دیدن او نیفتاد کسی گفت دیر شد که فلان را ندیده ای . (گلستان ).بیار ساقی مجلس...
-
موی بربستن
لغتنامه دهخدا
موی بربستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گیسو جمع کردن . || به هم پیچیدن و دسته کردن تارهای موی . || کنایه از مستعد و آماده شدن و مهیا گشتن باشد. (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ). از معنای نخستین یعنی بستن موی برای چست و چالاک و آماده شدن ...
-
انشمال
لغتنامه دهخدا
انشمال . [ اِ ش ِ ] (ع مص ) دامن برچیدن و بشتافتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شتافتن . (از اقرب الموارد). || آماده شدن برای کاری و سبک و چست گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . || تیز رفتن اسب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) ...
-
تیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tēĵ] tiz ۱. [مقابلِ کُند] هرچیزی که نوک یا لبۀ آن بسیار نازک و بُرنده باشد، مثل شمشیر، کارد، چاقو، سوزن، و مانندِ آن؛ بُرنده.۲. [قدیمی، مجاز] تند؛ شتابان.۳. [قدیمی، مجاز] چست؛ چالاک.۴. هرچیزی که طعم آن تند باشد و زبان را بسوزاند.۵. دارا...
-
وشکردن
لغتنامه دهخدا
وشکردن . [ وَ / وِ / وُ ک َ دَ ] (مص ) وشکریدن . واشکردن . وشکلیدن . وشکولیدن . کارها را چست و چابک انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به چستی و چالاکی به کمک کسی شتافتن . ساعی و جاهد شدن . جد کردن . کوشیدن . سعی کردن . || محنت کشیدن با جد و جهد. || ن...
-
تحبک
لغتنامه دهخدا
تحبک . [ ت َ ح َب ْب ُ ] (ع مص ) ازار بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کمربند بستن زن بر خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تحبک مراءة بنطاق . (منتهی الارب ). || چست و آماده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
فز
لغتنامه دهخدا
فز. [ ف َزز ] (ع ص ) مرد سبک ، چست . (منتهی الارب ). الرجل الخفیف . (از اقرب الموارد). || (اِ) گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). بچه ٔ گاو وحشی . ج ، اَفْزاز. (از اقرب الموارد). || (مص ) بازگشتن و روی گردانیدن از کسی . || جدا شدن . || ترسیدن آهو. || ب...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) گوسپند و بز که بچه اش وقت زادن بمیرد. (از آنندراج ). || شتران بزرگ . شتران کلان که خرد در آنها نباشد. || ماده شتران بی بچه و بی شیر. || پوست شترکره که به چیزی آکنده یا شترکره ٔ دیگررا پوشانیده باشند تا ناقه به خیال بچه ٔ خ...
-
مدش
لغتنامه دهخدا
مدش . [ م َ دَ ] (ع مص ) سست شدن بینائی . (منتهی الارب ). به مَدَش دچار شدن چشم . (از متن اللغة). || تاریک شدن چشم از گرسنگی یا از گرمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || فروهشته شدن پی دست و کم گوشت گردیدن دست یا باریک گشتن آن . (...