کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چربدستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چربدستی
معنی
( ~. دَ) (حامص .) 1 - چابکی . 2 - مهارت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چربدستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (حامص .) 1 - چابکی . 2 - مهارت .
-
چربدستی
لغتنامه دهخدا
چربدستی . [ چ َ دَ ] (حامص مرکب ) ظرافت و تیزدستی و چابکی . (ناظم الاطباء) : کمر بندد و چربدستی کندبصد مهر مهمان پرستی کند. نظامی . || هنرمندی . مهارت . چیره دستی : بفرمود تا زخم او را به تیرمصور نگاری کند بر حریرکمان مهره و شیر و آهو و گورگشاده بر ا...
-
واژههای مشابه
-
چربدستی، چربدستی
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلدی، چابکی، فرزی، ۲. مهارت، زبردستی، تردستی، استادی ۳. شیرینکاری ۴. هنرمندی
-
واژههای همآوا
-
چرب دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] čarbdasti چیرهدستی؛ چابکی و جلدی؛ مهارت در کار و هنری: ◻︎ چربدستی فلک بین تو که بیخامه و رنگ / کرد اطراف چمن را همه پرنقشونگار (انوری: ۱۸۷).
-
جستوجو در متن
-
کش رفتن
لغتنامه دهخدا
کش رفتن . [ ک َ / ک ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن با زبردستی و چالاکی . به مهارت و چابکی دزدیدن که کسی نبیند. با زرنگی و چربدستی در حضور کس یا کسانی دزدیدن .
-
مهارت
واژگان مترادف و متضاد
احاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیرهدستی، کاردانی
-
کفرو فکرو کردن
لغتنامه دهخدا
کفرو فکرو کردن . [ ک َ ف َ ف َ ک َ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول زیرورو کردن مالی و از میان دزدیدن همه یا مقداری از آن . در حساب به چربدستی مال کسی را بردن . به حیله دزدیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رِ ] (ع مص ) نرمی نمودن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرفق . (منتهی الارب ). لطف . (تاج المصادر بیهقی ). نرمی کردن با کسی . مقابل عنف . مقابل درشتی . ارفاق . (یادداشت مؤلف ). || چربی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (یادداشت مؤل...
-
صنارة
لغتنامه دهخدا
صنارة. [ ص ِن ْ نا رَ ] (ع اِ) پاره ٔ آهن یا مس ملتوی که صیاد آنرا در گلوی صید فروبرد. ج ، صَنانیر. (المنجد). قلاب . قلاب ماهیگیری . || آهنی یا انبر کوچکی که در جراحی برای برداشتن پوست به کارمیرود : پس توثه را [ که در چشم پدید آید ] بصناره بگیرند، بآ...
-
ماست مالی کردن
لغتنامه دهخدا
ماست مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را که ممکن است موجب مرافعه و نزاع شود لاپوشانی کردن و آن را مورد توجیه و تأویل قرار دادن . رفع و رجوع کردن . سروته کاری را به هم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده )....
-
چابکی
لغتنامه دهخدا
چابکی . [ ب ُ ] (حامص ) چالاکی . تندی . جلدی . سبکی . چستی . سرعت . شتاب . چربدستی . و رجوع به چستی شود: جَلدَة؛ چابکی مردم و غیر وی . تَجَلّدَ؛ به تکلف چابکی کرد. تَصَرّم ؛ چابکی کردن . (منتهی الارب ) : بچابکی برباید کجا نیازاردز روی مرد مبارز بنوک ...
-
چربدست
لغتنامه دهخدا
چربدست . [ چ َ دَ ] (ص مرکب ) بمعنی جلد و چابک .(برهان ). چابکدست . || شیرینکار. (برهان ).کنایه از تردست و شیرینکار باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). خوشکار و شیرینکار. (ناظم الاطباء). آدم چست و تردست . (فرهنگ نظام ). زبر و زرنگ . حقه باز : یکی دیو باید ...