کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چراغک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چراغک
/čerāqak/
معنی
۱. چراغ کوچک.
۲. (زیستشناسی) [قدیمی، مجاز] =کرم 〈 کرم شبتاب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
warmer
چراغک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] اجاق کوچک شمعدار که برای گرم نگهداشتن غذا به کار رود
-
چراغک
فرهنگ فارسی معین
(چِ غَ) (اِمصغ .) کرم شب تاب .
-
چراغک
لغتنامه دهخدا
چراغک . [ چ َ / چ ِ غ َ ] (اِ مصغر) چراغ باشد. (برهان ) (آنندراج ). مصغر چراغ ، یعنی چراغ کوچک . (ناظم الاطباء). چراغ خرد. || کرم شب تاب را نیز گویند، و عرب آنرا«ولدالزنا» خوانند،گویند چون ستاره ٔ سهیل طالع شود او بمیرد. (برهان ) (آنندراج ). کرم شب ت...
-
چراغک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ چراغ] čerāqak ۱. چراغ کوچک.۲. (زیستشناسی) [قدیمی، مجاز] =کرم 〈 کرم شبتاب
-
واژههای مشابه
-
شب چراغک
لغتنامه دهخدا
شب چراغک . [ ش َ چ َ / چ ِ غ َ ] (اِ مرکب ) شبچراغ . کرم شب تاب . (ازفرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). شب افروز : شب چراغک چراغله شب تاب کرمکی کو بود شب افروزان .نیازی بخاری (از حجازی ).
-
شب چراغک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ شبچراغ] (زیستشناسی) šabčerāqak کرم شبتاب.
-
جستوجو در متن
-
glowworm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کرم شب تاب، چراغک، کرم شب افروز
-
چراغله
لغتنامه دهخدا
چراغله . [ چ َ / چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) کرم شب تاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). چراغینه ، در لهجه ٔ قدیم آذربایجان . (فرهنگ اسدی ذیل لغت شب تاب ). چراغک . شب تاب . کرم کوچک سبزرنگی که بشب چون چراغ نماید. شب چر...
-
وارمر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ انگ . ] (اِ.) اجاق کوچک شمع دار که برای گرم نگه داشتن غذا به کار رود، چراغک . (فره ).
-
آتشک
لغتنامه دهخدا
آتشک . [ ت َ ش َ ] (اِ مرکب ) کرمکی خرد که بشب چون چراغ تابد و آن را شب چراغ و شب چراغک و شب تاب و چراغله نیز گویند و به عربی یراعه و ولدالزنا خوانند. || برق . آدرخش . || آبله ٔ فرنگ . نار افرنجیه . ارمنی دانه . کوفت . سیفیلیس . آتشک فرنگ .
-
چراغینه
لغتنامه دهخدا
چراغینه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) شب تاب ، در لهجه ٔ مردم آذرآبادگان . (از فرهنگ اسدی ). کرمی خرد و سبزرنگ که در شب تاریک چون چراغ میدرخشد. چراغله . چراغک . کرم شب تاب ، بزبان آذری . رجوع به شب تاب و کرم شب تاب و چراغله شود.
-
کرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: karm] (زیستشناسی) kerm هر جانور بیدستوپا و خزنده با بدن نرم و بیاستخوان، مانند کرم خاکی، زالو، و امثال آنها.〈 کرم ابریشم: (زیستشناسی) نوزاد کرمیشکل پروانه، با بدنی استوانهای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه میکند و از...
-
شب چراغ
لغتنامه دهخدا
شب چراغ . [ ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چراغ شب . || گوهر آبدار و درخشنده . (ناظم الاطباء). || گوهری است افسانه ای که در شب مثل چراغ میدرخشد. و قصه اش این است که گاومانند جانوری است در دریا که در شب بیرون می آید و گوهر مذکوررا از دهان خود بیرون می آور...