کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چخماق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چخماق
/čaxmāq/
معنی
۱. قطعۀ آهن که به سنگ میزنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند؛ آتشزنه.
۲. آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ میخورد گلوله محترق میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آتشزنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو
۲. تبرزین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چخماق
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتشزنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو ۲. تبرزین
-
چخماق
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - سنگ آتشزنه . 2 - آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می زند و موجب انفجار می شود.
-
چخماق
لغتنامه دهخدا
چخماق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه که در 48هزارگزی خاور تربت حیدریه بر سر راه شوسه ٔ عمومی باخرز واقع شده . جلگه و معتدل است و 648 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ات...
-
چخماق
لغتنامه دهخدا
چخماق . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) آتش زنه ، و آن را به ترکی «چقماق » گویند. (آنندراج ). چخماغ . بمعنی آتش زنه . (از ناظم الاطباء). آتش باره . (فرهنگ نعمةاﷲ). چخماخ . سنگ چخماق . سنگ آتشزنه . آتش افروزنه . آتش گیره . چقمق . آتش پرک . زند (بعربی ). سنگ یا قط...
-
چخماق
لغتنامه دهخدا
چخماق .[ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی که در 61هزارگزی شمال باختری خوی و 31هزارگزی راه عمومی کرگش به الند واقع شده کوهستانی و سردسیر است و 188 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع د...
-
چخماق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چاخماق، چاقماق، چخماخ› čaxmāq ۱. قطعۀ آهن که به سنگ میزنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند؛ آتشزنه.۲. آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ میخورد گلوله محترق میشود.
-
چخماق
دیکشنری فارسی به عربی
مطرقة
-
واژههای مشابه
-
flint, firestone
سنگ چخماق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کانی بسیار سخت و تودهای، اغلب سیاهرنگ، با شکست صدفی که در برخورد با فولاد یا سنگهای دیگر جرقه میزند
-
سنگ چخماق
لغتنامه دهخدا
سنگ چخماق . [ س َ گ ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش زنه . (فرهنگستان ). ابوالنار (سنگ بالایی ) ام النار (سنگ پائینی ). زیرباخ . ابوزلزله . ابوزیاد. (المرصع).
-
پایه ٔ چخماق
لغتنامه دهخدا
پایه ٔ چخماق . [ ی َ / ی ِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ماشه (در تفنگ ) .
-
چخماق زدن
لغتنامه دهخدا
چخماق زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ زدن . چقماق زدن . سنگ چخماق زدن . آتشپرک زدن . دو پاره سنگ یاپاره ٔ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن ، افروختن آتش را. بکار بردن سنگ چخماق . از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش استفاده نمودن . اقتداح . رجوع به چخماخ زد...
-
چخماق بلاغ
لغتنامه دهخدا
چخماق بلاغ . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در 35500گزی باختر اهر و 13هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 507 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع د...
-
چخماق تپه
لغتنامه دهخدا
چخماق تپه . [ چ َ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک که در 34هزارگزی جنوب باختر کمیجان و 6هزارگزی راه خنداب به همدان واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 112 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ شراء، محصولش غلات ، شغل اهالی زرا...
-
چخماق دره
لغتنامه دهخدا
چخماق دره . [ چ َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 28هزارگزی شمال خاوری سنندج و 3هزارگزی جنوب شوسه ٔ سنندج به همدان واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 480 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت ...