چخماق . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) آتش زنه ، و آن را به ترکی «چقماق » گویند. (آنندراج ). چخماغ . بمعنی آتش زنه . (از ناظم الاطباء). آتش باره . (فرهنگ نعمةاﷲ). چخماخ . سنگ چخماق . سنگ آتشزنه . آتش افروزنه . آتش گیره . چقمق . آتش پرک . زند (بعربی ). سنگ یا قطعه ٔ آهنی که بسنگ دیگر زنند و از آن آتش جهد. وسیله ای برای افروختن آتش . رجوع به چخماخ و چقماق شود. || در بعضی فرهنگ ها بمعنی کیسه ای که در آن شانه و سوزن و سنگ چخماق و امثال آن گذارند آمده . (آنندراج ). رجوع به چخماخ شود. || چخماق تفنگ ، و آن یکی از آلات و ادوات تفنگ است که بوسیله ٔ ضربه ٔ آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میشود. آلتی آهنین در تفنگ که با کشیدن پاشنه روی پستانک افتد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.