کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چارمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چارمین
لغتنامه دهخدا
چارمین . [ رُ ] (ص نسبی ) چهارمین . منسوب به عدد چهار. چیزی در مرتبه ٔ چهارم : پهلوی عیسی نشینم بعد از این بر فراز آسمان چارمین .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
چارمی
لغتنامه دهخدا
چارمی . [ رُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چهارمی . چهارمین . چیزی در مرتبه ٔ چهارم . و رجوع به چارمین شود.
-
چهارمین
لغتنامه دهخدا
چهارمین . [ چ َ / چ ِ رُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) منسوب به عدد چهار. چیزی در مرتبه ٔ چهارم . که میان مرتبه ٔ سوم و پنجم قرار دارد. رجوع به چهارم و چارمین شود.
-
سه بسه
لغتنامه دهخدا
سه بسه . [ س ِ ب ِ س ِ ] (ق مرکب ) ثالث . (آنندراج ). سه تائی . سه تا سه تا. (ناظم الاطباء) : من و دلدار و مطربی سه بسه چارمین چاوشی که بر در بود.اوحدی (از آنندراج ).
-
یک چشمه
لغتنامه دهخدا
یک چشمه . [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: یک + چشمه ) یک نمونه . بخشی . گوشه ای . انموذجی : یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد.- یک چشمه کار ؛ کار خوب و آراسته . (آنندراج )(غیاث ).- یک چشمه کردن ؛کنایه از زیب و زینت کردن . (آنندراج...
-
خیره رایی
لغتنامه دهخدا
خیره رایی . [رَ / رِ ] (حامص مرکب ) استبداد. لجاجت : چهار است آهوی شه آشکارکه شه را نباشد بترزین چهاریکی خیره رایی دگر بددلی سوم زفتی و چارمین کاهلی . اسدی .من از هر دیاری همی تازم اینجانه از تنگدستی هم از خیره رایی . قطران . || پریشان فکری . سست رای...
-
گردناک
لغتنامه دهخدا
گردناک . [گ َ ] (ص مرکب ) پرگرد. مُغَبَّر. اَغبَر : جهان کرد ز آشوب خود گردناک ز بهر چه از بهر یک مشت خاک . نظامی .تو نیز ای به خاکی شده گردناک بده وام و بیرون جه از گرد و خاک . نظامی .همان قسمت چارمین هست خاک ز سرکوب گردش شده گردناک . نظامی .مردی بو...
-
بایزید
لغتنامه دهخدا
بایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ایلدرم . چارمین از سلاطین عثمانی که بعد از مرادخان اول به سلطنت نشست . او در 1347 م . بدنیا آمد و در 792 هَ . ق . (1389م .) بجای پدرش سلطان مرادخان به تخت نشست . بایزیددر 1396م . نیکوپولیس را تصرف کرد. او با دشمن قوی شرقی خود ی...
-
کاهلی
لغتنامه دهخدا
کاهلی . [ هَِ ] (حامص ) تن آسانی . (یادداشت مؤلف ). تنبلی . سستی . کاهل قدمی : نه از کاهلی بد نه از بددلی که از جنگ بددل کند کاهلی . فردوسی .اگر کاهلی پیشه گیرد دلیرنگردد ز آسایش وگاه سیر. فردوسی .همان کاهلی مردم از بددلیست هم آواز با بددلی کاهلی اس...
-
ازلی
لغتنامه دهخدا
ازلی . [ اَ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به ازل . (غیاث اللغات ). که اول ندارد از حیث زمان . آنکه ابتدا ندارد. (مؤید الفضلاء). هرگزی . قدیم . دیرینه . مقابل ابدی . || که همیشه بود. همیشه . (مؤید الفضلاء) (السامی فی الاسامی ). جاوید. سرمدی . آنچه را مسبوق ب...
-
زفتی
لغتنامه دهخدا
زفتی . [ زُ ] (حامص ) مقابل رادی و جوانمردی . بخل . بخول . مقابل کرم . امساک . ممسکی . لئامت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حرص . طمع. (ناظم الاطباء) : با دو کژدم نکرد زفتی هیچ با دل من چراش بینم زفت . خسروی .جهان تنگ دیدیم بر تنگ خوی مرا آز و زفتی نکر...
-
بددلی
لغتنامه دهخدا
بددلی . [ب َدْ، دِ ] (حامص مرکب ) جبن و ترس . (ناظم الاطباء). بزدلی و بیمناکی . (آنندراج ). جبن . (زمخشری ) (منتهی الارب ). فَشَل . (تاج المصادر بیهقی ). تُشحَة. هُلاع . وَهَل . (از منتهی الارب ). ترس . ترسندگی . بیم . ترسانی . هراس . خوف . مقابل دلی...
-
یعنی
لغتنامه دهخدا
یعنی . [ ی َ ] (ع فعل ) به معنی قصد می کند و در توضیح و تبیین کلام به معنی تیو استعمال می شود. (ناظم الاطباء). می خواهد و قصد می کند و مصدرآن عنایت است که به معنی قصد کردن است . (غیاث ). قصد می کند. می خواهد. این می خواهد. آن می خواهد. (یادداشت مؤلف...
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم د...