کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکرنگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیکرنگار
/peykarnegār/
معنی
۱. نقاش.
۲. کسی که تصویر یا مجسمه بسازد؛ مجسمهساز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیکرنگار
فرهنگ فارسی معین
(پِ کَ. نِ) (ص فا.)نقاش ، صورت - ساز.
-
پیکرنگار
لغتنامه دهخدا
پیکرنگار. [ پ َ / پ ِ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) نقاش . نگارنده ٔ پیکر. صورت ساز. مصوِّر : چو دست و عنان تو ای شهریاردر ایوان ندیده ست پیکرنگار. فردوسی .نه پیکر، خالق پیکرنگاران به حیرت زین شمار اخترشماران . نظامی .دو نقش دگر بست پیکرنگاریکی بر یمین و یکی ...
-
پیکرنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peykarnegār ۱. نقاش.۲. کسی که تصویر یا مجسمه بسازد؛ مجسمهساز.
-
پیکرنگار
دیکشنری فارسی به عربی
صباغ
-
جستوجو در متن
-
صباغ
دیکشنری عربی به فارسی
رنگرز , نگارگر , نقاش , پيکرنگار
-
رسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] rassām ۱. رسمکننده؛ نقاش؛ نگارنده؛ پیکرنگار.۲. نقشهکش.
-
گاتو
لغتنامه دهخدا
گاتو. [ ت ُ ] (اِخ ) ژاک ادوار. نام پیکرنگار و کنده کار ممتاز فرانسوی . وی بسال 1788م . در پاریس تولد و در 1881 م . بدانجا وفات یافت .
-
کالابرس
لغتنامه دهخدا
کالابرس . [ رِ ] (اِخ ) بقولی دیگر ماتیا پرتی پیکرنگار فرسکی ایتالیائی که در تاورنا از ناحیه ٔکالابر بدنیا آمد. هنرمندپرکاری بود ولی آثارش چندان مورد توجه نبوده است .
-
تیمانت
لغتنامه دهخدا
تیمانت . (اِخ ) پیکرنگار یونان باستان که در قرن 4 ق .م . می زیست . او رقیب پارهازیوس بود و اثر مشهوری بنام قربانی ایفی ژنی از او باقیمانده است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
نگار
لغتنامه دهخدا
نگار. [ ن ِ ] (نف مرخم ) نگارنده . نقش کننده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسم فاعل مرخم است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و در ترکیبات زیر به صورت مزید مؤخر آید: 1- به معنی نگارنده و نویسنده در ترکیبات : بدایعنگار. بدیعنگار. جریده نگار. حقیقت نگ...
-
رسام
لغتنامه دهخدا
رسام . [رَس ْ سا ] (ع ص ) رسم کننده . نقش کننده و نقاش . (ناظم الاطباء). نقاش و مصور، از رسم که به معنی نقش کردن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیکرنگار : هرچه کردی بدین صفت بهرام بر خورنق نگاشتی رسام . نظامی .ناف خلقش چو کلک رسامان مشک در جیب و لع...
-
مصور
لغتنامه دهخدا
مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (ع ص ) صورت کننده . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). ج ، مصورون . || آفریننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقابل مصوَّر. ایجادکننده . موجد. به وجودآورنده . ترکیب دهنده . (یادداشت مؤلف ). شکل دهنده ...
-
نقاش
لغتنامه دهخدا
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نگارگر. (مهذب الاسماء). نگارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگارکننده . (دهار). مزوّق . (دهار). صانع نقش . (از اقرب الموارد). آنکه نقش می کند و تصویر می کشد. مصوّر. صورتگر. چهره پرداز. چهره گشا. چهره گشای ....
-
بستن
لغتنامه دهخدا
بستن . [ ب َ ت َ ] (مص ) پهلوی بستن . از ریشه ٔ اوستایی و پارسی باستان ، بند . طبری ، دوستن . مازندرانی ، دوسّن و دَوسن . گیلکی ، دوستن . بند کردن . فراهم کشیدن . پیوستن . ضد گشودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). مقابل گشادن لازم و متعدی هر دو آ...