پیکرنگار. [ پ َ / پ ِ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) نقاش . نگارنده ٔ پیکر. صورت ساز. مصوِّر :
چو دست و عنان تو ای شهریار
در ایوان ندیده ست پیکرنگار.
نه پیکر، خالق پیکرنگاران
به حیرت زین شمار اخترشماران .
دو نقش دگر بست پیکرنگار
یکی بر یمین و یکی بر یسار.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکرنگار. [ پ َ / پ ِ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) نقاش . نگارنده ٔ پیکر. صورت ساز. مصوِّر :
چو دست و عنان تو ای شهریار
در ایوان ندیده ست پیکرنگار.